1396/2/1
تعداد بازدید:
مقدمه۱
لابی یا گروههای ذینفوذ در ایالات متحده گروههایی هستند که برای تحقق اهداف و منافع خود با بهرهگیری از ساختار و ظرفیتهای حقوقی و سیاسی این کشور به دنبال تاثیرگذاری بر روند و جهتگیریهای سیاسی، داخلی یا خارجی آن میباشند. در سالهای اخیر با افزایش ظرفیت پارلمانی ایالات متحده، قدرت گروههای مذکور نیز که حوزۀ اصلی فعالیت و تاثیرگذاری آنها در کنگره و سنا میباشد افزایش یافته است.
در این چارچوب، نخستین کارکرد لابی فراهم ساختن اطلاعات است. لابیها اطلاعات مورد نیاز اعضای کنگره یا سنا را به این شکل فراهم میسازند: نخست اینکه اطلاعاتی را دربارۀ آیندۀ طرحها و لوایح و چشمانداز تصویب یا رد آنها ارائه میدهند. دوم اینکه دربارۀ پیامدهای انتخاباتی رد یا پشتیبانی از لوایح مطرح، تحقیق و بررسی میکنند و این اطلاعات را در اختیار نمایندگان قرار میدهند و سوم و در پایان اینکه پیامدهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تصویب یا رد لوایح مذکور را خاطرنشان ساخته، جهت گیری سیاسی نماینده یا نمایندگان را تعیین مینمایند. از آنجا که نمایندگان کنگره و سنا اغلب دربارۀ موضوعات خاص اطلاعات کافی ندارند، گروههای ذینفوذ از این موضوع استفاده کرده و به ارائۀ هدایت شدۀ اطلاعات یا آنچه خود خواهان آن هستند میپردازند. این کار باعث عدم تقارن اطلاعات نمایندگان شده و به گروههای مذکور فرصت میدهد تا در مقابل دیگر بازیگران دست برتر یابند. دومین کارکرد گروههای ذینفوذ یا گروههای فشار تاثیرگذاری غیرمستقیم بر تصمیمگیریهای قانونی، حقوقی و اجرایی است.
انواع لابیها
اگرچه لابیها انواع مختلفی دارند اما بر اساس نحوه عملکرد میتوان آنها را به طور کلی در دو دسته جای داد: «گروههای تودهگرا» و «گروههای نخبهگرا». گروههای تودهگرا، اعضای زیادی دارند و به واسطه شمار زیاد اعضا تاثیرگذار میباشند. این گروهها از طریق بسیج اعضا یا ایجاد جریانهای مردمی در روند دموکراتیک مشارکت بیشتری دارند حال آنکه گروههای نخبهگرا غیردموکراتیک بوده و تقریباً نظر و منافع تعداد محدودی از اعضای جامعه را تأمین میسازند.
از نظر تکنیک لابیگری نیز لابی را میتوان به دو دسته «لابی غیر مستقیم یا بازی خارجی» و «لابی مستقیم یا بازی داخلی» تقسیم کرد.
الف. لابی غیر مستقیم یا بازی خارجی
منظور از لابی غیر مستقیم اقداماتی است که در خارج مجالس قانونگذاری برای حمایت از اقدامات و تلاشهای داخلی صورت میگیرد. این حمایت میتواند از ائتلاف گروههای مختلف، بسیج مردمی و در نهایت از سوی خود مردم به شکل مستقیم و از طریق رسانهها، مبارزات روابط عمومی و تبلیغات حاصل شود
ب: لابی مستقیم یا بازی داخلی
ائتلاف سازی، مبارزات بسیج عمومی و بهرهگیری از رسانهها و روابط عمومی بهعنوان ابزار بازی خارجی یا همان لابی غیرمستقیم برای گروههایی که امکانات لابی مستقیم آنها محدود میباشد، بسیار حیاتی هستند. این امر به خصوص دربارۀ لابیگران گروههای منفعت عمومی که اغلب دنبال سازش نیستند، صادق میباشد. اما بسیاری از گروههای دارای منافع خاص کمتر به بازی خارجی نیاز پیدا میکنند و یک استراتژی داخلی -برای لابی داخلی- برای آنها کافی است.
لابی مستقیم یا بازی داخلی اصولاً زمانی بکار گرفته میشود که یک سازمان بخواهد موافقت یا مخالفت خود را با بخش ویژه ای از یک قانون نشان دهد. منظور از لابی مستقیم اشکال مختلف پیگیری و مداخله شخصی در روند قانونگذاری است. شهادت دادن در جلسات استماع، تماس با مقامات برای انتقال دیدگاهها، تماسهای غیررسمی با مقامات و تهیه و ارائۀ نتایج و آمار تحقیقاتی و پژوهشی، تهیه پیش نویس لوایح و ارائه مشاوره به قانونگذاران از تاکتیکهای مختلف لابی مستقیم میباشند.
لابی مستقیم مجموعهای از استراتژیها و تاکتیکها به حساب میآید که از موضوعی به موضوع دیگر تغییر میکنند و قاعدهای کلی برای آنها وجود ندارد. از این رو ضروری است تا استراتژی و تاکتیک مناسب از سوی لابیگر و بر اساس تجربه بسیار اتخاذ گردد.
لابی صهیونیسم توانسته به واسطه دادن امتیاز به کاندیداها و نمایندگان در جهت حمایت از برنامههایشان و مجازات آنان در صورت مخالفت با برنامهها، هسته تأثیرگذار قومیای را در کنگره ایجاد کند.
لابی صهیونیسم
لابی صهیونیسم در ایالات متحده به لابی اسرائیل معروف است و صهیونیستها تلاش بسیاری میکنند تا از آن به نام لابی یهودیان آمریکا نام ببرند تا لابی اسرائیل. به گفته استفن والت و جان میرشایمر «منظور از لابی اسرائیل مجموعهای از افراد و سازمانهایی است که فعالآنه در عرصه سیاست خارجی ایالات متحده جهت حمایت از اسرائیل فعالیت میکنند. تمام یهودیان آمریکا جزو لابی اسرائیل محسوب نمیشوند و از سیاستهای اسرائیل حمایت نمیکنند.»
توماس دائن، رئیس سابق اِیپک، «ائتلاف حامی اسرائیل را شبکه ای دو حزبی، چند قومیتی، فرا نسلی و میان مذهبی از یهودیان و مسیحیان، جوان و سالخوردگان، سفید و سیاه، لیبرال و محافظهکار، دموکرات و جمهوریخواه میداند که متعهد به توسعه، تعمیق و افزایش مشارکت میان واشنگتن و اورشلیم [بیت المقدس] هستند.»
در جستجوی منبعی داخلی برای علت حمایت ایالات متحده از رژیم صهیونیستی، باید به چیزی فراتر از یهودیان آمریکا نگاه کرد و به نظر میرسد که این فکر که یهودیان آمریکا (۲ تا ۳ درصد جمعیت آمریکا) تنها مسئول حمایت آمریکا از اسرائیل در دولت و کنگره هستند اشتباه باشد. به یقین گروهها، اهداکنندگان مالی، رأی دهندگان و اعضای یهودی کنگره همگی مهم هستند و این موضوع را به هیچ وجه نمیتوان منکر شد اما این فکر که یهودیان آمریکا به شکل کامل مسئول اتحاد ایالات متحده-رژیم صهیونیستی هستند، به چند دلیل با واقعیات همخوانی ندارد.
نخست آنکه، جمهوری خواهان بیش از دموکراتها و احزاب مستقل حامی اسرائیل هستند، در حالیکه اکثر یهودیان دموکرات میباشند. دوم اینکه، محافظه کاران بیش از لیبرالها و میانهروها حامی اسرائیل هستند، ولی اکثر یهودیان لیبرال و میانهرو هستند. سوم اینکه، جنوبیها بیش از غیرجنوبیها حامل اسرائیل هستند ولی اکثر یهودیان آمریکا در مناطقی به غیر از جنوب آمریکا زندگی میکنند. چهارم اینکه، رأی دهندگان به بوش بیش از رأی دهندگان به آل گور در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ حامی اسرائیل بودند ولی یهودیان به نسبت ۳ به ۱ به آل گور رأی دادند. پنجم اینکه، قوانین حمایت از اسرائیل از سوی جمهوری خواهانی ارائه میشود که در حوزه نمایندگی آنها شمار یهودیان اندک است و به همین نحو پول و کمکهای کمتری را به نسبت دموکراتها از سازمانهای یهودی دریافت میکنند. به راین اساس باید بخش مهمی از پاسخ به این سؤال که چرا ایالات متحده از اسرائیل حمایت میکند را در اهداکنندگان مالی، فعالآن، رأی دهندگان و اعضای غیریهودی کنگره جستجو کرد. ایالات متحده در بسیاری از جنبهها به دلیل وجود صهیونیستهای مسیحی است که حامی اسرائیل میباشد، کسانی نظیر محافظه کاران مسیحی اوانجلیک، حامیان راست مسیحی و جنوبیهای سفیدپوست.
با بررسی اطلاعات موجود، ارزش و جایگاه صهیونیستهای مسیحی در لابی اسرائیل بهتر مشخص میشود:
۱- یهودیان آمریکا کمتر از ۳ درصد رأی دهندگان آمریکا را تشکیل میدهند، حال آنکه رأیدهندگان راست مسیحی بین ۱۲ تا ۱۵ درصد و مسیحیان اوانجلیک در حدود ۳۰ درصد رأی دهندگان را تشکیل میدهند؛
۲- اگرچه رأی دهندگان یهودی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ به نسبت ۷۹ به ۱۹ به نفع الگور رأی دادند، ولی محافظه کاران مسیحی به نسبت ۸۰ به ۱۸ به بوش رأی دادند. (بوش در عین حال به دلیل آنکه اعضای راست مسیحی پشت او بودند توانست نامزدی حزب جمهوری خواه در انتخابات ریاست جمهوری را برعهده گیرد)؛
۳- طبق نظرسنجیهای صورت گرفته، رأی دهندگان حامی اسرائیل در ایالات متحده را دو گروه یهودیان با ۸۵ درصد و محافظه کاران مسیحی با ۶۲ درصد تشکیل میدهند. در حقیقت، حمایت محافظه کاران مسیحی از اسرائیل به ۷۷ درصد در میان مردان محافظه کار مسیحی میرسد. حامیان راست مسیحی نیز با اعتقاد به اینکه اسرائیل وعده خداوند به یهودیان میباشد و یهودیان انسانهای برگزیده خدا هستند از رژیم صهیونیستی حمایت میکنند.
۴- با توجه به شمار اعضای سازمانی، اِیپک با ۵۰هزار عضو چندان هم بزرگ نیست. در مقابل، ائتلاف مسیحی حامی اسرائیل تقریباً دارای ۲میلیون عضو میباشد، در روز انتخابات دهها هزار رأی دهنده را هدایت میکند و پت رابرتسون، بنیانگذار آن صاحب شبکه رادیو تلویزیونی مسیحی میباشد که با نفوذترین رسانه مسیحی در ایالات متحده محسوب میشود.
۵- اعضای یهودی کنگره که کاملاً از رژیم صهیونیستی حمایت میکنند، تقریباً همگی دموکرات هستند، در حالی که اعضای مسیحی کنگره (صهیونیستهای مسیحی) که کاملاً از اسرائیل حمایت میکنند، تقریباً همگی جمهوریخواه میباشند. در حقیقت، شمار صهیونیستهای مسیحی کنگره بیش از تعداد صهیونیستهای یهودی است؛ ولی در کنار یکدیگر حضور صهیونیستی قدرتمندی را در کنگره و در بخش بزرگی از هر دو حزب به وجود میآورند.
دلایل مذکور به خوبی نشان میدهند که صهیونیسم در آمریکا پروژهای دو حزبی و یهودی-مسیحی است که نمونۀ آن را در هیچ کجای دنیا نمیتوان مشاهده کرد.
لابی [صهیونیسم] حتی تحمل کوچکترین پیشنهاد خلاف نظرات خود را ندارد. در طول دوران ریاست جمهوری کلینتون، سیاست خاورمیانهای آمریکا را اغلب مقاماتی شکل میدادند که متعهد به اسرائیل یا سازمانهای حامی آن بودند.
ساختار لابی و ابزارهای نفوذ آن
لابی صهیونیسم در آمریکا از دو حالت رسمی و غیررسمی سود میبرد. لابی رسمی متشکل از گروهها و تشکلهای سازماندهی شده است که تلاش میکنند به شکل مستقیم بر روی کنگره، سنا یا دولت تأثیر گذارند و جریان قانونگذاری را در راستای منافع اسرائیل هدایت کنند. «کمیته امور عمومی آمریکا- اسرائیل» معروف به «ایپک» که یک لابی ثبت شده است، نمونۀ معروف لابی رسمی به حساب میآید. همچنین گروهها و سازمانهای راست مسیحی، سفیدپوستان جنوب، محافظه کاران و نومحافظه کاران هردو حزب آمریکا را نیز باید بهعنوان عامل غیریهودی، در زمرۀ لابی رسمی صهیونیسم و اجزای سازندۀ آن قرارداد. گروهها و تشکلهایی نیز هستند که مستقیماً خود را درگیر لابی مستقیم نمیکنند بلکه با گردآوری اطلاعات و تشویق اعضا برای شرکت در انتخابات و روندهای سیاسی، به تأثیرگذاری میپردازند. این گروهها بعضاً تنها در یک مورد خاص لابی میکنند و حوزۀ فعالیت آنها همانند لابی ثبت شدهای چون ایپک گسترده نمیباشد.
رفتار انتخاباتی یهودیان و افکار عمومی همسو با اسرائیل، اجزای سازندۀ لابی غیررسمی صهیونیسم در ایالات متحده به حساب میآیند و به شکل غیرمستقیم هدایت کنندۀ سیاست خاورمیانهای آمریکا میباشند. یهودیان آمریکا همانطور که گفته شد حضور فعالی در عرصه سیاسی ایالات متحده دارند و از بالاترین نرخ رأیدهی در میان گروههای قومی برخوردار میباشند. این قوم اگرچه ۲ تا ۳درصد جمعیت ایالات متحده را تشکیل میدهند اما تقریباً ۹۴ درصد آنها در سیزده ایالت مهم انتخاباتی آمریکا ساکن هستند و از انسجام سیاسی خود، نشأت گرفته و از عامل نژادی و مذهبی، به هنگام انتخابات و رأی دهی بهره میگیرند. اگر به جمعیت مذکور، گروههای مسیحی صهیونیستی نیز اضافه شود، به وضوح میتوان دید که لابی صهیونیسم چه ابزار مهمی در انتخابات کنگره، سنا و ریاست جمهوری در دست دارد.
به طور کلی لابی اسرائیل دو استراتژی وسیع را برای تأثیرگذاری دنبال میکند. نخست اینکه از طریق اعمال فشار بر کنگره و قوه مجریه، نفوذ بسیار زیادی را کسب میکند. علی رغم هر دیدگاهی که سیاستمداران و یا حقوقدانان دارند، لابی میکوشد تا حمایت از اسرائیل را یک انتخاب «برتر» جلوه دهد. دوم لابی میکوشد تا این نکته را تضمین نماید که در گفتمانهای عمومی، رژیم صهیونیستی تصویری مثبت داشته باشد و این کار را از طریق تکرار عقاید و دیدگاهها در بحثهای عمومی صورت میدهد. هدف ممانعت از طرح نظرات انتقادی است که ممکن است گوشهای شنوایی در عرصه سیاسی داشته باشد. کنترل بحث برای تضمین حمایت ایالات متحده اساسی است، زیرا یک مباحثه و مشاجره دربارۀ روابط ایالات متحده-اسرائیل میتواند آمریکاییان را علاقمند به سیاستی متفاوت نماید.
۱. نفوذ در کنگره: یک قطب کلیدی تأثیرگذاری لابی صهیونیسم، نفوذ در کنگره است، چرا که کنگره جایی است که در آن اسرائیل مصون از انتقاد میباشد. این امر به ماهیت کنگره باز میگردد که به ندرت مایل است در موضوعاتی که اجماع حاصل شده، تغییر ایجاد کند. به هر حال جایی که اسرائیل مایل باشد انتقادات بالقوه مسکوت میماند. این امر از حضور اعضای کلیدی حامی رژیم صهیونیستی در کنگره که اولویت خود را حمایت از رژیم صهیونیستی میدانند، نشأت میگیرد. دلیل دیگر قدرت لابی در کنگره استفاده از اعضای ستادی است.
لابی صهیونیسم توانسته به واسطه دادن امتیاز به کاندیداها و نمایندگان در جهت حمایت از برنامههایشان و مجازات آنان در صورت مخالفت با برنامهها، هسته تأثیرگذار قومیای را در کنگره ایجاد کند. از آنجا که پول نقش قاطعی در انتخابات آمریکا دارد، لابی تضمین میکند که دوستان اسرائیل بتوانند از کمیتههای سیاسی حامی رژیم صهیونیستی حمایتهای مالی عمدهای را جلب نمایند. از سویی دیگر هرکسی میتواند مطمئن باشد که در صورت دشمنی با اسرائیل، لابی به مبارزه با وی و گروه سیاسیاش خواهد پرداخت.
نفوذ برخی از اعضای لابی نظیر آیپک در کنگره به مراتب بیشتر از مباحث فوق است. به گفته داگلاس بلومفیلد، عضو سابق ستاد ایپک، «برای اعضای کنگره و ستادهایشان عادی است که وقتی نیاز به اطلاعات دارند و پیش از درخواست از کتابخانه کنگره، بخش تحقیقات کنگره، کمیته ستادی و یا متخصصین دولت، از ایپک آنها را دریافت کنند». وی به این نکته مهم اشاره میکند که ایپک «غالباً سخنرانیها را طراحی کرده و بر روی قوانین کار میکند، در مورد تاکتیکها مورد مشاوره قرار میگیرد، تحقیقات را اجرا میکند و به گردآوری حامیان و هدایت آرا میپردازد.»
سرانجام اینکه لابی صهیونیسم فشار شدیدی بر کنگره وارد میکند و از مورد بحث واقع شدن سیاست ایالات متحده در قبال اسرائیل جلوگیری میکند. به عبارت دیگر یکی از سه قوه دولت، کاملاً درخدمت رژیم صهیونیستی است و از آن حمایت میکند.
۲. نفوذ در کاخ سفید: نفوذ رأی دهندگان در انتخابات ریاست جمهوری اهمیت بسیار دارد و لابی صهیونیسم همانند انتخابات کنگره اهرم قدرتمندی در این زمینه در دست دارد. بعد از انتخاب رئیس جمهور، سازمانهای کلیدی لابی تلاش میکنند تا منتقدین اسرائیل نتوانند مشاغل مهمی در عرصه سیاست آمریکا پیدا کنند. جیمی کارتر قصد داشت جورج بال را بهعنوان نخستین وزیر خارجهاش انتخاب کند، اما میدانست که بال یک منتقد رژیم صهیونیستی است و لابی اسرائیل با این انتصاب مخالفت خواهد کرد. درست به همین دلیل است که هر سیاستمداری تشویق میشود که آشکارا از اسرائیل حمایت کند و به همین دلیل است که منتقدین سیاست آمریکا در قبال اسرائیل مجالی برای حضور در عرصه سیاسی این کشور نمییابند.
لابی حتی تحمل کوچکترین پیشنهاد خلاف نظرات خود را ندارد. در طول دوران ریاست جمهوری کلینتون، سیاست خاورمیانهای آمریکا را اغلب مقاماتی شکل میدادند که متعهد به اسرائیل و یا سازمانهای حامی آن بودند. در میان این افراد میتوان به مارتین ایندایک، معاون سابق تحقیقات ایپک و یکی از بنیانگذاران مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک، دنیس رأس، که بعد از ترک دولت در ۲۰۰۱ به مؤسسه واشنگتن پیوست و آرون میلر که قبلاً در سرزمینهای اشغالی زندگی و اغلب از آن دیدن میکرد، اشاره نمود. این مردان نزدیکترین مشاوران کلینتون در نشست سران ژوئیه ۲۰۰۰ در کمپ دیوید بودند. اگرچه همه این افراد از فرایند صلح اسلو حمایت میکردند و علاقمند به ایجاد یک دولت فلسطینی بودند، اما آنان تنها در چهارچوب محدودیتهایی حرکت میکردند که میتوانست برای رژیم صهیونیستی قابل قبول باشد.
این امر در دولت بوش به مراتب بدتر است و حامیان اسرائیل کسانی هستند چون دیک چنی، الیوت آبرامز، جان بولتن، داگلاس فیث، لوئیس اسکوتر لیبی، ریچارد پرل، پل ولفوویتز، دیوید وورمسر و غیره که در حمایت از رژیم صهیونیستی ذرهای کم نگذاشتهاند.
لابی صهیونیسم در ایالات متحده همواره در تلاش بوده است تا هر تهدیدی متوجه اسرائیل است را در بدترین حالت توصیف کند. اما در این میان تلاش مضاعفی صورت میگیرد تا ایران خطرناکترین دشمن ایالات متحده معرفی گردد.
۳. کنترل رسانهها: لابی صهیونیسم هرگز خواهان یک بحث آزاد درباره رژیم صهیونیستی و مسائل آن نبوده و نخواهد بود. چرا که این امر میتواند موجب شود تا آمریکائیان در مورد سطح کمکها و بسیاری مسائل دیگر سؤالاتی را مطرح سازند. بنابراین، سازمانهای حامی اسرائیل میکوشند تا برروی سازمانهایی که به شکل دهی افکار عمومی کمک میکنند، تأثیر بسیار عمیقی بگذارند و در این کار نیز موفق بودهاند.
در حال حاضر نگرش لابی بر جریان اصلی رسانهای غلبه کرده است. در مباحث مربوط به امور خاورمیانه مردم آمریکا نمیتوانند حتی تصور انتقاد از اسرائیل را داشته باشند. چرا که اکثر نویسندگان و مفسران به صورت غیرارادی به حمایت از رژیم صهیونیستی میپردازند و تنها تعداد اندکی وجود دارند که به انتقاد از عملکرد آن پرداخته و یا از موقعیت اعراب دفاع میکنند. روزنامهها گاهی مقالاتی برای به چالش طلبیدن سیاست اسرائیل چاپ میکنند، اما موازنه آشکارا به نفع حامیان اسرائیل است. تصور این نکته دشوار نیست که هیچ جریان عمده رسانهای در ایالات متحده جرأت خروج از این فرایند را ندارد.
۴. بهرهگیری از مخازن فکری: لابی صهیونیسم همواره به مجامع فکری که نقش مهمی در شکل دهی به بحثهای عمومی و سیاستهای عملی دارند، علاقه نشان داده است. در سال ۱۹۸۵ و زمانی که مارتین ایندایک به ایجاد مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک کمک کرد، لابی مجمع فکری خود را تشکیل داد. اگرچه مؤسسه واشنگتن نقش اندکی در ارتباط با اسرائیل ایفا کرده، با این حال به جای ادعای یک نگرش «متوازن و واقع گرا» از موضوعات خاورمیانه، از افرادی کمک گرفته است که عمیقاً متعهد به حمایت از رژیم صهیونیستی هستند.
به هر حال نفوذ لابی از مؤسسه واشنگتن فراتر میرود. در ۲۵ سال گذشته، نیروهای حامی اسرائیل حضور چشم گیری در مؤسسه اینترپرایز آمریکا، مؤسسه بروکینگز، مرکز سیاست امنیتی، مؤسسه تحقیقات سیاست خارجی، بنیاد هریتیج، مؤسسه هادسون، مؤسسه تحلیل سیاست خارجی و مؤسسه یهودی برای امور امنیت ملی داشتهاند و این مخازن بسیار نادر از سیاست حمایتی آمریکا در قبال اسرائیل انتقاد کردهاند.
یکی از نمونههای خوب نحوه تأثیرگذاری لابی بر مخازن فکری، سیر تکامل و تحول مؤسسه بروکینگز است. برای سالیان متمادی در مؤسسه بروکینگز متخصص ارشد مباحث خاورمیانه، ویلیام بی. کوئانت، یک مقام سابق کمیتۀ امنیت ملی بود که شهرت خوبی در بی طرف بودن داشت. اما امروزه بحث بر سر تحولات خاورمیانه در مؤسسۀ بروکینگز تحت نظر «مرکز سابان برای مطالعات خاورمیانه» قرار دارد. حمایت مالی مرکز سابان با حیام سابان است که یک تاجر اسرائیلی-آمریکایی و حامی پرشور صهیونیسم است. مدیر دائمی آن نیز مارتین ایندایک میباشد که قبلاً شرح آن رفت. لذا مؤسسهای که زمانی یک مؤسسۀ بیطرف بود، به مؤسسه حامی اسرائیل تبدیل شده است. این روند در مورد بسیاری از مراکز تحقیقاتی و پژوهشی دیگر هم صدق میکند.
۵. پلیسی کردن فضای دانشگاهها: تنها جایی که لابی با دشواریهای بسیار برای تغییر بحثها روبرو شده است، فضاهای دانشگاهی میباشد. لابی صهیونیسم به شدت تلاش کرده تا این فضای دانشگاهی را در اختیار بگیرد. در این ارتباط گروههای جدیدی چون «کاروان برای دموکراسی» -که سخنگویان اسرائیل در دانشگاههای آمریکا بودند- به سرعت پدیدار شدند. گروههای از پیش تأسیس شدهای چون «شورای یهودی امور عمومی» نیز وارد عرصه شدند و گروه جدیدی به نام «اسرائیل در فضای ائتلاف دانشگاه» جهت هماهنگ ساختن بخشهایی که در عرصه مباحث اسرائیل فعالیت میکردند، به وجود آمد. ایپک حجم برنامههای مالی خود را برای کنترل فعالیتهای دانشگاهی و تربیت جوانان حامی اسرائیل، سه برابر کرد و از این راه شمار زیادی از دانشجویان فعال در عرصه دانشگاهی را درگیر تلاشهای مالی برای حمایت از اسرائیل نمود.
علاوه بر این، لابی بر آنچه که اساتید دانشگاهی مینویسند و یا تدریس میکنند، نظارت میکند. دانیل پایپز، نومحافظهکار پرشور حامی اسرائیل، یک وب سایت با نام Campus Watch ایجاد کرده که به ثبت سوابق دانشگاهیان مشکوک میپردازد و دانشجویان را ترغیب به گزارش اظهارات و رفتارهایی مینماید که به دشمنی با اسرائیل میپردازند. این تلاش آشکار برای تهیه فهرست سیاه و تهدید محققان باعث یک واکنش شدید شد و پاییز بعدها این بخش را حذف کرد، اما هنوز این وب سایت دانشجویان را تشویق به ارسال گزارش درمورد فعالیتهای ضد اسرائیلی مینماید.
گروههایی در درون لابی مسئول فشار بر دانشگاهها و مراکز آکادمیکی هستند که اساتید مذکور در آنها شاغل میباشند. بهعنوان مثال دانشگاه کلمبیا بارها به واسطه حضور ادوارد سعید در این دانشگاه تحت فشار قرار گرفته است. زمانی که دانشگاه کلمبیا رشید خالدی، مورخ، را استخدام نمود، اتفاق مشابهی رخ داد. همچنین چند سال زمانی که دانشگاه پرینستون خالدی را به خدمت گرفت، دچار مشکل شد.
شاید مهمترین جنبۀ این تلاش را بتوان تلاش گروههای یهودی برای وادار ساختن کنگره به ایجاد مکانیزمهایی برای نظارت بر اظهارات اساتید دانست. اگر آنان در این کار موفق شوند، دانشگاههای متهم به افکار ضداسرائیلی، از کمکهای مالی دولت فدرال محروم میشوند. این تلاشها هنوز به موفقیت نینجامیده است. اما به خوبی اهمیت کنترل مباحث دانشگاهی در زمینۀ خاورمیانه را از سوی لابی صهیونیسم نشان میدهد.
۶. سواستفاده از اتهام یهودستیزی: بدون تردید بحث لابی صهیونیسم تکمیل نخواهد شد مگر اینکه به مهمترین و قدرتمندترین سلاح آن یعنی اتهام یهودستیزی پرداخته شود. در ایالات متحده هرکسی که به انتقاد از عملکردهای اسرائیل بپردازد یا این بحث را مطرح سازد که گروههای حامی رژیم صهیونیستی نفوذ زیادی در سیاستهای ایالات متحده دارند، خیلی سریع به یهودستیزی متهم میگردد. علاوهبراین، حتی اگر کسی ادعا کند که یک لابی اسرائیلی وجود دارد به یهودستیزی متهم میشود در حالیکه رسانههای صهیونیستی به راحتی از این واژه استفاده میکنند. در حقیقت لابی در حالیکه نفوذش را افزایش میدهد، به هرکسی که توجه اذهان عمومی را به آن جلب کند حمله مینماید. چنین عملکردی یک تاکتیک مؤثراست چرا که ضد یهودستیزی چیزی نیست که کسی بخواهد بدان متهم شود.
لابی صهیونیسم و تأثیر آن بر سیاست آمریکا در برابر ایران
رویکرد تقابل گرایی در قبال ایران بیش از هرچیزی تحت تأثیر لابی اسرائیل در ایالات متحده و نومحافظه کاران وفادار به اسرائیل میباشد و ریشههای چنین رویکردی به دهه نود و پایان جنگ سرد باز میگردد. در آن زمان نیروهای طرفدار اسرائیل علاقهمند بودند که ارتش آمریکا به طور مستقیمتر در خاورمیانه دخالت نماید، اما موقعیت آنها در طی جنگ سرد محدود بود؛ چرا که آمریکا بهعنوان یک متوازن کنندۀ خارجی در منطقه عمل میکرد و بیشترین نیروهایی که برای خاورمیانه طراحی شده بودند، شبیه نیروهای واکنش سریع، در خارج از منطقه و حوزۀ خطر نگهداری میشدند. ایدۀ آنها این بود که به منظور توازن به نفع آمریکا قدرتهای محلی علیه یکدیگر بازی نمایند، به همین خاطر بود که دولت ریگان از صدام در طول جنگ با جمهوری اسلامی ایران حمایت کرد.
این سیاست بعد از اولین جنگ خلیج فارس، زمانی که دولت کلینتون استراتژی «مهار دوجانبه» را پذیرفت و نیروهای آمریکایی براساس آن در منطقه حضور یافتند، تغییر کرد. پدر مهار دوجانبه کسی جز مارتین ایندایک، نبود. استراتژی «مهار دوجانبه» هزینههای زیادی را به ایالات متحده تحمیل کرد اما از آنجا که این استراتژی، استراتژی مطلوب لابی اسرائیل بود، برای حفظ آن به صورت فعال در کنگره عمل میشد. به هرحال در اواخر دهۀ نود میلادی، نومحافظه کاران حامی اسرائیل به این نتیجه رسیدند که مهار دوجانبه کافی نبوده و باید در ایران تغییر رژیم صورت گیرد. به گفتۀ آنها با سرنگونی صدام و بازگرداندن عراق به یک دموکراسی پویا، آمریکا میتواند تغییرات دور از دسترستری را چون تغییر رژیم ایران را تعقیب نماید.
لابی صهیونیسم در ایالات متحده همواره در تلاش بوده است تا هر تهدیدی متوجه اسرائیل است را در بدترین حالت توصیف کند. اما در این میان تلاش مضاعفی صورت میگیرد تا ایران خطرناکترین دشمن ایالات متحده معرفی گردد. بنیامین بن الیعزز وزیر دفاع وقت اسرائیل یک ماه قبل از جنگ عراق اظهار داشت: «عراق یک مشکل است ... اما شما اگر از من میپرسید باید بدانید امروز ایران خطرناکتر از عراق است.»
شارون در نوامبر ۲۰۰۲ در مصاحبهای با تایمز، فشار به آمریکا برای مواجهه با ایران را آغاز کرد. او در این مصاحبه ایران را بهعنوان مرکز تروریسم جهانی و کشوری که مصمم به دستیابی به سلاح هستهای است، معرفی کرد. او اعلام نمود که دولت بوش باید روز بعد از فتح عراق، آمادۀ مبارزه با ایران شود. در اواخر آوریل ۲۰۰۳ هاآرتص گزارش کرد که سفیر اسرائیل در واشنگتن خواستار تغییر رژیم در ایران شده و اظهار داشته است که «سرنگونی صدام کافی نیست» و ادامه داده است که «ما هنوز با تهدیدات بزرگی از سوی ایران و سوریه مواجهیم و آمریکا باید کار خود را به پایان رساند.» در دوازده مه ۲۰۰۳، ویلیام کریستول در ویکلی استاندارد نوشت: «آزادسازی عراق اولین نبرد بزرگ برای آینده خاورمیانه بود ... اما نبرد بزرگ بعدی، نبرد با ایران خواهد بود.»
در حال حاضر به دنبال موفقیت ایران در زمینۀ فناوری هستهای، لابی اسرائیل نیز بر حجم تبلیغات و فعالیتهای خود علیه جمهوری اسلامی ایران افزوده است و هر روزه مقالات و نوشتههای فراوانی منتشر میشوند که با اعلام خطر قریب الوقوع ایران هستهای به اقدامات پیشگیرانه و حمله نظامی به ایران اشاره دارند.
مهمترین سازمانها و گروههای ذینفوذ
۱. کمیته امور عمومی اسرائیل-آمریکا (ایپک)2
ایپک بازوی اصلی نفوذ لابی اسرائیل بر نمایندگان کنگره محسوب میشود و یک لابی ثبت شده به حساب میآید که هرچند یک کمیتۀ اقدام سیاسی نیست و نمیتواند به شکل علنی کمک مالی در اختیار نمایندگان طرفدار اسرائیل و یا نامزدهای انتخاباتی مورد نظر خود قرار دهد، اما برهمه واضح است که در خفا و به شکل غیرعلنی از حامیان مالی بزرگ افراد مذکور به حساب میآید. به گفتۀ رسانهها و منابع آمریکایی، ایپک همواره در زمرۀ پنج لابی بزرگ ایالات متحده قرار داشته و هرساله مبالغ زیادی را صرف لابی در ایالتها و در سطح فدرال مینماید.
ایپک در سال ۱۹۵۳ و در دورۀ ریاست جمهوری آیزنهاور توسط «ایسیا آل. سی کنن» و تحت عنوان «کمیتۀ صهیونیستهای آمریکایی برای امور عمومی» پا به عرصۀ لابی ایالات متحده گذاشت. طبق اطلاعات موجود در تارنمای این سازمان، هدف اصلی ایپک در حال حاضر، لابی در کنگره بر سر مسائل و قوانین مرتبط با موارد زیر است.
- تحت فشار گذاشتن دولت خودگردان فلسطینی برای مقابله با گروههای جهادی ضد رژیم صهیونیستی
- تقویت پیوندهای بین واشنگتن و تل آویو از طریق کمکهای اقتصادی و نظامی آمریکا و مبادله اطلاعات جاسوسی؛
- تلاش برای جلوگیری از سرمایه گذاری در ایران؛
- تلاش برای گسترش و تشدید تحریمها علیه ایران؛
- مبارزه با نیروهای ضداسرائیلی و در رأس آنها حزب الله و مهار و نابودی آنها.
ایپک مدعی است که قدرت آن برای تحت تأثیر قرار دادن اعضای کنگره ناشی از پایگاه مردمی (ایپک مدعی است که بیش از صدهزار عضو دارد) و توانایی عظیم تحقیقاتی آن هم در زمینۀ منافع اسرائیل و هم منافع دیگر کشورهای تأثیرگذار بر روابط اسرائیل و ایالات متحده در سراسر جهان میباشد. لابی مذکور از موارد ذیل بهعنوان دستاوردهای خود در طول سالیان گذشته نام برده است:
- تعیین سیاستهای ایالات متحده و اتحادیه اروپا در قبال دولت فلسطین؛
- تقویت همکاریهای اسرائیل و ایالات متحده در زمینۀ امنیت سرزمینی؛
- حفظ فشار جهانی بر حماس؛
- افزایش دادن کمکهای نظامی به اسرائیل؛
- تصویب قانون پاسخگویی سوریه؛
- تصویب قطعنامههای متعدد در کنگره در زمینه محکومیت حماس و حزب الله؛
- تصویب قانون تحریم ایران- لیبی؛
- تصویب قانون آزادی و پشتیبانی ایران؛
- محکومیت ایران در ایالات متحده به خاطر نفی هولوکاست؛
- تمدید تضمینهای امنیتی آمریکا به اسرائیل؛
- احیای محدود قانون منع گسترش ایران.
ایپک علی رغم رسواییهای متعددجاسوسی علیه آمریکا، تاکنون توانسته شمار زیادی از رهبران آمریکایی از دو جناح دموکرات و جمهوریخواه را به خود جلب کند و هرساله در کنفرانس سالآنه خود شمار زیادی از آنها را در مقر سازمان خود گردهم آورد. از جمله رهبران و مقامات آمریکایی که در سالهای اخیر در ایپک حضور یافتهاند میتوان به جورج دبیلو. بوش، دیک چنی، بیل کلینتون، باراک اباما، نانسی پلوسی، سناتور جان مک کین، سناتور سوزان کالینز، سناتر جو بایدن، سناتور هیلاری کلینتون، سناتور سابق جان ادوادز، رهبر اکثریت کنگره استنی هویر، رهبر اقلیت کنگره جان بوهنر، رهبر اکثریت سنا هری رید، رهبر اقلیت سنا میچ مک کانل و رهبران متعدد صهیونیستی نظیر ایهود باراک و آریل شارون و مقامات برجسته دولتی نظیر کاندولیزا رایس اشاره کرد. مقر اصلی ایپک در واشنگتن قرار دارد و از بیش از صد کارمند و هفت دفتر منطقهای سود میبرد.
۲. مجمع رؤسای سازمانهای عمده یهودی-آمریکایی 3
مجمع رؤسای سازمانهای عمدۀ یهودی-آمریکایی در سال ۱۹۵۶ و در دورۀ ریاست جمهوری آیزنهاور تأسیس شد. در این دوره، جامعۀ یهودیان آمریکا رشد چشمگیری یافته و روند تأثیرگذاری سیاسی و اجتماعی آن رو به افزایش بود. دولت آیزنهاور خواهان ارتباط با یک سازمان واحد برای شنیدن نظر کلیه سازمانهای یهودی آن زمان بود و این خواست مبنای پیدایش مجمع گردید. در حقیقت مجمع مذکور، صدای واحد جامعه یهودی آمریکا به حساب میآید و طرف مشورت مقامات آمریکایی در زمینه مسائل مهم است.
طبق اطلاعات موجود در تارنمای مجمع رؤسای سازمانهای عمده یهودی-آمریکایی، این کنفرانس هماهنگ کنندۀ اصلی جامعه یهودیان آمریکا و نماینده ۵۰ سازمان یهودی-آمریکایی از سیاسی گرفته تا مذهبی است.
محل اصلی گردهمایی رهبران آمریکایی و صهیونیستی برای بحث و بررسی موضوعات مرتبط با جامعه یهودیان آمریکا است.
لابی و مدافع اصلی جامعه یهودیان این کشور میباشد.
این سازمان وظیفه خود را موارد زیر اعلام کرده است:
- تقویت و تسریع روابط اسرائیل-آمریکا؛
- تضمین درک منافع اسرائیل در بین مقامات و افکار عمومی آمریکا؛
- بحث و بررسی مسائل مهم سیاست خارجی مؤثر بر جامعه یهودیان؛
- نمایندگی منافع یهودیان آمریکا؛
- محافظت و تأمین امنیت و ارزشهای یهودیان در سراسر دنیا.
موضوعات اصلی مورد توجه سازمان مذکور مواردی نظیر روابط اسرائیل-ایالات متحده، صلح خاورمیانه، امنیت اسرائیل، سازمان ملل و اسرائیل، مبارزه با گروههای جهادی، حمایت و پشتیبانی از یهودیان اعلام شده است. شایان ذکر است تمام اعضای مجمع، عضو کمیتۀ اجرای ایپک نیز محسوب میشوند. مجمع مذکور را –که محل استقرار آن در نیویورک قرار دارد– میتوان در حقیقت بازوی لابی صهیونیسم در قوۀ مجریه ایالات متحده و تکمیل کنندۀ نقش ایپک، بهعنوان بازوی لابی در کنگره، به حساب آورد. ▪
پینوشتها
1. مطالب این قسمت عمدتاً برگرفته از کتاب «لابی و لابیگر در آمریکا» تألیف بهزاد احمدی لفورکی میباشد
2. The American Israel Public Affairs Committee (AIPAC)
3. Conference of Presidents of Major American Jewish Organizations
----------------------
پدافند اقتصادی، پیششماره اول، آبان ۱۳۹۳، صص ۲۸تا۳۲.