علی سعیدی | دکتری اقتصاد
1396/2/13
تعداد بازدید:
تمایل به مصرف بیشتر باعث بروز رفتارهایی در افراد و خانوارها میشود که در شکلگیری و تشدید ادوار تجاری و بحرانهای اقتصادی ایفای نقش میکنند. فرهنگ مصرف بیشتر، افراد و خانوارها را وادار میکند به دنبال راههای مختلف و پربازدهی برای تأمین مالی مصرف خود باشند. از آنجا که بازارهای مالی معمولاً در دوران رونق اقتصادی، سودهای بسیار هنگفت و بادآوردهای ارائه میکنند که قابل مقایسه با سودهای ناشی از کسبوکار بخش واقعی اقتصاد نیست، بسیار از افراد سودجو و فرصت طلب به بازارها روی میآورد. تأمین مالی مصرف میتواند از طریق سودهای ناشی از سفته بازای در بازارهای مالی و یا از طریق استقراض، با استفاده از نوآوریها و ابزارهای جدید مالی صورت گیرد. در هر صورت، با توسعه و گسترش بازارهای مالی، درآمدها و مخارج خانوارها وابستگی بیشتری به بازارهای مالی پیدا کرده است به گونهای که رونقها و رکودهای مالی، آثار قابل توجهی بر مصارف و مخارج افراد بر جای میگذارد.
علاوه بر این، آمارها نشان میدهند که در چند دهه اخیر در جامعه آمریکا، مخارج مصرفی خانوارها سهم بیشتری در درآمد پیدا کردهاند:
سهم مخارج از درآمد قابل تصرف (آمریکا)
(Cynamon and Fazzari 2008)
این امر در حالی است که دستمزدهای ناشی از کار، کاهش یافته است:
نسبت دستمزدها و مصرف خصوصی از تولید ناخالص داخلی آمریکا
(Sornette and Woodard 2009)
نکته قابل توجه که غالباً از آن غفلت میشود این است که رابطه بین نوسانات اقتصادی و نوسانات مخارج مصرفی، رابطهای دو طرفه است؛ تغییرات مخارج مصرفی صرفاً تابعی از نوسانات اقتصادی و تغییرات درآمد افراد نیست بلکه خود تغییرات مخارج مصرفی نیز میتواند نوسانات را تقویت و تشدید کند. در واقع نوعی اثر بازخوردی مثبت بین مخارج مصرفی و نوسانات اقتصادی وجود دارد. در ادامه به بررسی ریشههای تأثیر مخارج مصرفی بر نوسانات اقتصادی میپردازیم. این ریشهها شامل انتظارات مصرفکنندگان از وضعیت آینده اقتصاد، مصرف نسبی و تعدیل مصرف بر اساس مصرف اطرافیان، رفتارهای احتیاطی در دورههای رکود، رفتارهای گلهای و تقلیدی در دوران رونق، و اطمینان مصرفکنندگان به شرایط فعلی بازار، میشود.
انتظارات مصرفکنندگان
انتظارات افراد از شرایط آینده بازار و درآمدها، تأثیر قابل توجهی بر مخارج مصرفی آنها دارد. در یک دوره رونق اقتصادی یا مالی، خوشبینی افراطی بر رفتار مردم سایه میافکند. به عنوان مثال، در اثر بروز یک رونق در بازارهای مالی، افراد زیادی وارد سفتهبازی جهت کسب سود بیشتر میشوند و چون آینده بازار رو به رشد پیشبینی میشود و درآمد انتظاری افزایش یافته است، مخارج مصرفی با خرید کالاهای بادوام مثل مسکن، خودرو یا لوازم خانگی، به یکباره افزایش مییابد. هر چند که تجربه تاریخی نشان میدهد که هر رونق غیرعادی، دیر یا زود منجر به رکود میشود و درآمدهای کسب شده از بین میرود، ولی شرایط روانی حاکم بر رفتار مصرفکنندگان مانع از توجه آنان به این امر میشود و با توجیهات معروفی مانند «این بار شرایط فرق می کند» سعی میکنند واقعیتها و تجربیات گذشته را نادیده بگیرند.
خوشبینی بیش از حد نسبت به آینده از یک سو و تمایل افراد به مصرف بیشتر از سوی دیگر باعث میشود آنها به روشهای تأمین مالی مبتنی بر بدهی روی آورند به این امید که سودهای آینده در بازار، جوابگوی اقساط وامها خواهد بود. در واقع افراد با گرفتن وامهای متعدد و متنوع از بانكها اقدام به خرید کالاهای مورد نیاز خود میکنند بدون این که منبعی مشخص و قطعی برای بازپرداخت آنها داشته باشند. علاوه بر رونقگرفتن بازارهای واقعی (مثلاً بازار مسکن، خودرو، لوازم خانگی و غیره)، این رفتارهای احساسی باعث شدتگرفتن رونق بازارهای مالی شده و قیمتها و شاخصهای بازار را با سرعت بیشتری از بنیادهای بازار دور میکند. در این جا یک اثر بازخوردی مثبت بهوجود میآید: رونق بازارها (خصوصاً بازارهای مالی) باعث ایجاد خوشبینی نسبت به آینده شده و مخارج مصرفی فعلی را افزایش میدهد. افزایش مخارج مصرفی، رونق بازارها را تشدید میکند که این رونق نیز به نوبه خود، خوشبینی نسبت به آینده را تقویت کرده و مخارج مصرفی را بیشتر افزایش میدهد. این چرخه همچنان ادامه مییابد و حبابهای اقتصادی شکل میگیرد. هر چه حباب بزرگتر شود و هر چه شاخصها و قیمتها از بنیادهای بازار دورتر شود، احتمال ترکیدن آن حباب بیشتر میشود. وقتی عدهای تصمیم میگیرند سودهای خود را محقق سازند و با فروش داراییهای خود از بازار خارج شوند، تازهواردان بازار با آنها تسویه میشوند و افزایش سطح قیمتها و شاخصها افت میکند. با بروز اولین نشانههای ترکیدن حباب، مردم ناگهان به «وحشت» میافتند و برای جلوگیری از زیان بیشتر احتمالی در آینده، به سرعت تصمیم به خروج از بازار گرفته و سعی میکنند هر چه زودتر داراییهای خود را به پول نقد تبدیل کنند. در نتیجه، انتظارات خوشبینانه به آینده به سرعت به انتظارات بدبینانه تبدیل میشود. اگر مردم کمی صبر کنند و به وحشت نیفتند، بازار در شرایط فعلی باقی میماند و ممکن است در آینده وضع بهتر شود؛ اما وحشتی که در مردم اتفاق میافتد و متعاقباً ازدحام آنها برای خروج از بازار و فروش داراییها، سقوط قیمتها را تسریع و تشدید میکند. در پی این بدبینی افراطی به آینده، مخارج مصرفی بهشدت کاهش مییابد و این امر اوضاع اقتصادی را بدتر میکند و بحران را در کل اقتصاد (یعنی در بخشهای واقعی) گسترش میدهد چون با کاهش تقاضای مؤثر، قیمتها در کل اقتصاد رو به کاهش میگذارد و اقتصاد را وارد رکود میکند.
در نتیجه رفتارهای مصرفی افراد و خانوارها، اقتصادی که میتوانست شرایط متعادلتری را تجربه کند، وارد بحرانی شدیدتر میشود. اما انتظارات غیرواقعی مردم، هم حبابها را بزرگتر میکند و هم رکودها را سریعتر و شدیدتر.
مصرف نسبی و مبتنی بر چشموهمچشمی
در جامعهای که مصرف بیشتر، نمایانگر جایگاه اجتماعی بالاتری باشد، مردم همواره سعی میکنند «نسبت به سایرین» مصرف بیشتری داشته باشند. در نتیجه، در شرایط رونق اقتصادی و افزایش درآمدهای زودگذر، فرصت مناسبی برای افزایش مصرف پیش میآید و مردم مخارج مصرفی خود را به میزان بیشتری از رشد درآمدها، افزایش میدهند. در واقع، افزایش اندکی در درآمد، مخارج مصرفی را به میزان بیشتری افزایش میدهد.
رفتار احتیاطی
با بروز نشانههای بحران و شکلگیری چشماندازهای بدبینانه نسبت آینده، مردم به رفتار احتیاطی روی میآورند. رفتار احتیاطی یعنی مردم جهت رویارویی با روزهای بد آینده، تصمیم میگیرند مخارج فعلی خود را تا حد ممکن کاهش دهند و مقداری از درآمد خود را برای آینده پسانداز کنند. این رفتار احتیاطی باعث میشود رکود اقتصادی شدت بیشتری پیدا کند چون کاهش تقاضا موجب کاهش بیشتر قیمتها و افزایش بیشتر بیکاری میشود. مودی و اونسورج با بررسی وضعیت مصرف در کشورهای گروه هفت پس از بروز بحران مالی سال ۲۰۰۸ دریافتند که علیرغم افزایش درآمد خانوارها در نتیجۀ سیاستهای تحریک تقاضا توسط دولت، مصرف آنها افزایش نیافته بلکه درآمد اضافی به دلیل رفتار احتیاطی خانوارها، پسانداز شده است. در نتیجه، سیاستهای انبساطی دولتها نتوانسته است رکود اقتصادی را بهبود بخشد. (Mody & Ohnsorge ۲۰۱۰)
رفتار تقلیدی
در شرایطی که در بازار، اطلاعات کامل وجود ندارد، یکی از کمخطرترین و کمهزینهترین راهها، رویآوردن به رفتار گلهای و تقلیدی است. هر کس که اطلاعات کاملی از شرایط بازار ندارد با تقلید از رفتارهای دیگران سعی میکند ریسک ناشی از کماطلاعی خود را پوشش دهد. استدلال رایج این است که اگر از رفتار دیگران تقلید کنیم، هر چه برای دیگران اتفاق بیفتد برای ما هم اتفاق میافتد. این حس مشترک بودن با دیگران برای فرد آرامش خاطر ایجاد میکند چون اگر اتفاق ناگواری رخ دهد و بازار وارد بحران شود، او تنها نیست و دیگران هم مانند او هستند. در شرایط بحران نیز فرد میتواند به رفتار تقلیدی خود ادامه دهد و هر کاری که دیگران انجام میدهند، انجام دهد.
علاوه بر این، فردی که اطلاعات کامل ندارد با خود میاندیشد که ممکن است دیگرانی که عمل خاصی را انجام میدهند به خاطر دسترسی به اطلاعات خاصی باشد. پس با تقلید از اعمال او، میتواند به نوعی سواری مجانی بگیرد.
در نتیجۀ این خصلت رفتاری، اگر جو خاصی بر بازار حاکم شود یا شایعهای در بازار منتشر شود، همه مردم سعی میکنند خلاف جریان بازار عمل نکنند. بدین ترتیب جریان بازار شدیدتر میشود؛ خواه رو به رونق و رشد باشد و خواه رو به رکود و سقوط. مثلاً اگر فردی ببیند اطرافیان او با استفاده از ابزارهای مالی مخارج مصرفی خود را تأمین مالی میکند و احساس کند که استفاده از این روشهای مبتنی بر بدهی در همه جا مرسوم شده و گسترش یافته است، او نیز اقدام به چنین عملی خواهد کرد؛ بدون این که پیامدهای چنین اعمالی را درنظر بگیرد.
اطمینان مصرفکنندگان به بازار
تا زمانیکه مصرفکنندگان به بازار اطمینان داشته باشند، مخارج خود را افزایش داده و بازارها به رشد و توسعه خود ادامه میدهند. اگر به هر دلیلی، اعتماد و اطمینان مصرفکنندگان از بازار سلب شود، آنها خود را از بازارها کنار میکشند و مخارج را بسیار کاهش میدهند و اقتصاد را وارد رکود میکنند. بسیاری از تلاشها پس از بروز بحرانها برای بازگرداندن اطمینان مصرفکنندگان به بازار صورت میگیرد. اطمینان مصرفکنندگان توسط شاخص اطمینان مصرفکننده1 اندازهگیری میشود و در نمودارهای زیر، نوسانات آن برای کشورهای صنعتی گروه ۸ (G۸) و سپس برای اقتصاد آمریکا به تصویر کشیده شده است2:
ناحیههای تیرهشده نشاندهنده بحرانهای اقتصادی است.
پیامدهای رفتارهای مصرفی
هر چند که افزایش مصرف میتواند رونق اقتصادی را به همراه داشته باشد، ولی مشکلات خانوارها برای تأمین مالی مخارج مصرفی، این رونقها را تحت تأثیر قرار میدهد. تمایل و تشویق زیاد به مصرف از یک سو و نوآوریهای مالی و اعتباری در جهت تسهیل تأمین مالی مبتنی بر بدهی از سوی دیگر، افراد و خانوارها را به این سمت سوق داده است که مخارج مصرفی خود را از این طریق (تأمین مالی مبتنی بر بدهی) محقق سازند. بدین ترتیب، مخارج مصرفی افراد و خانوارها وابستگی زیادی به وضعیت بازارهای مالی پیدا میکند. در نتیجه، هر نوسانی در بازارهای مالی، با اثرات روانی که پیش از این ذکر شد، نوسانات زیادی را در مخارج مصرفی خانوارها ایجاد میکند و در نتیجه بخش واقعی اقتصاد را متأثر میسازد. همانطور که در نمودار زیر نشان داده شده است، بدهی خانوار به عنوان درصد تولید ناخالص داخلی در آمریکا افزایش یافته است:
بدهی خانوار به عنوان درصد تولید ناخالص داخلی آمریکا
(Cynamon and Fazzari 2008)
بر اساس نظریۀ شکنندگی بازارهای مالی که توسط هایمن مینسکی ارائه شده است، وقتی گسترش بازارها ادامه مییابد، خوشبینی افزایش یافته و معاهدات در مورد سطح مناسب بدهی و ریسک تغییر میکنند. قیمت داراییهای مالی بالا میرود و سطح عمومی سفتهبازی افزایش مییابد. سفتهبازی، تلاش برای شرطبندی در راستای آینده و روانشناسی بازار و همچنین فرایند عمومیتر تأمین مالی داراییهایی است که ارزش آنها به تحولات آینده بستگی دارد. وقتی برخوردها نسبت به ساختارهای صحیح بدهی و ریسک تغییر میکند، نظام مالی بهشدت شکننده میشود. دیدگاه مینسکی این است که شکنندگی وقتی رشد میکند که سطح بدهی افزایش یابد، نسبت بدهی کوتاهمدت بالا رود، نقدینگی کاهش یابد و بنگاههای سفتهباز و پونزی افزایش یابند.
افزایش خانوارهای بدهکار به خودیخود منبع شوک منفی برای اقتصاد نیست بلکه این مسأله باعث وسعت دادن به شوكهای اقتصادی ناشی از سایر منابع خصوصا آنهایی که درآمدهای خانوار را متأثر میسازند (از جمله بیکاری) میشوند (Debelle 2004). با اتکای زیاد خانوارها به تأمین مالی مبتنی بر بدهی و انباشت بدهیها در طول سالهای مختلف، این شکنندگی بازارهای مالی به بازارهای واقعی اقتصاد منتقل میشود. بنابراین یک نوسان کوچک در بازارهای مالی، از طریق تأثیر بر شرایط روانی خانوارها، مخارج مصرفی آنها را تا حد زیادی تحت تأثیر قرار میدهد و در نتیجه این نوسانات به بازارهای واقعی منتقل شده و بر سطح تولید و اشتغال بنگاههای تولیدی تأثیر میگذارند.
وقتی اقتصاد وارد رونق میشود و درآمدها افزایش مییابد، مردم بلافاصله مخارج مصرفی خود را افزایش میدهند و در نتیجه تقاضا برای کالاهای بادوام افزایش مییابد. وجود اطلاعات ناقص در رفتارهای خانوارها، باعث بروز خوشبینی غیرواقعی نسبت به آینده میشود در نتیجه مخارج مصرفی بیشتر افزایش مییابد. با افزایش شدید تقاضا، سطح قیمتها افزایش مییابد و حباب اقتصادی شکل میگیرد. به دلیل عدم اطلاع دقیق و کافی خانوارها از واقعیتهای اقتصادی، خانوارها رفتارهای مصرفی اطرافیان خود را تقلید میکنند. این رفتار تقلیدی باعث گسترش و تداوم حباب اقتصادی میشود. با گسترش و تداوم حباب اقتصادی شکنندگی آن بیشتر شده و احتمال ترکیدن آن افزایش مییابد. به دنبال بروز اولین نشانههای ترکیدن حباب اقتصادی، مردم به وحشت افتاده و به سرعت انتظارات بدبینانهای نسبت به آینده پیدا میکنند. انتظارات بدبینانه و نااطمینانی نسبت به آینده اقتصاد، باعث بروز رفتار احتیاطی در رفتارهای مصرفی شده و خانوارها به شدت تقاضای خود را کاهش میدهند. کاهش شدید تقاضا به دنبال ترکیدن حباب، باعث سقوط بیشتر قیمتها شده و بحران اقتصادی را تقویت و گسترش میدهد.
منابع
Cynamon, Barry Z. and Fazzari, Steven M.(2008), Household Debt in the Consumer Age: Source of Growth—Risk of Collapse, Capitalism and Society, Volume 3, Issue 2.
Debelle, Guy (2004), Household debt and the macroeconomy, BIS Quarterly Review, March 2004.
Mody, Ashoka and Ohnsorge Franziska (2010), After the Crisis: Lower Consumption Growth but Narrower Global Imbalances?, IMF Working Paper, European Department, January.
Sornette, Didier and Woodard, Ryan&160; (2009), Financial Bubbles, Real Estate bubbles, Derivative Bubbles, and the Financial and Economic Crisis,&160; Swiss Finance Institute Research Paper Series No 09 – 15. ▪
پی نوشت
1. Consumer Confidence Indicator (CCI)
2. http://www.oecd.org/documentprint/0,3455,en_2649_33715_43374399
--------------------------
پدافند اقتصادی، ش 23، مهر ماه 1395، صص 15-17