دیوید سی. گامپرت و هانس بینندیک
1396/2/19
تعداد بازدید:
بهره برداری از منابع انرژی
از لحاظ تاریخی، دستکاری منابع نفت و گاز طبیعی، به اجبار به ترتیب توسط کشورهای عربی و روسیه استفاده شده است. تجارت کنونی، آینده بسیار متفاوتی را نشان میدهد. ایالات متحده به عنوان یکی از تولیدکنندگان نفت، تولید خود را در عرض چند سال از ۵ میلیون بشکه نفت به روزی بیش از ۹ میلیون بشکه نفت افزایش داده است. مصرف گاز طبیعی به طور قابل توجهی در حال افزایش است. اما این مصرف گرایی اغلب در کشورهای غیرغربی (برای مثال چین) است در حالی که اصل افزایش تولیدات در ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی است. حداقل ایالات متحده و دیگر متحدان آن از جمله غیر تولیدکنندگان، کمتر مورد آسیب قرار خواهند گرفت. فراتر از آن، اگر ایالات متحده به عنوان به یک صادرکننده عمده LNG تبدیل شود، به علت دارا بودن ذخایر فراوان و در دسترس مبتنی بر سنگهای نفتزا، ممکن است خودش را در برابر گزینه جدید قدرت جبر بیابد که انرژی را به اجبار مصرف میکند تا نقش واژگونسازی را برای ایالات متحده بازی کند. این راهکار به مدت طولانیای پیشرو بوده است و به گونهای دسترسی به انرژی، تجارت بازار محور و حمل و نقل آزادانه و حریف آزاردهنده دستکاری منابع انرژی را تضمین میکند.
به علت ناکامیهای جغرافیایی، روسیه ایران و چین به طور بالقوه مورد توجه قدرت دریایی ایالات متحده و شرکایش قرار گرفتهاند. به نظر میرسد که در این تئوری، قدرت دریایی یک منبع مهم از قدرتهای تحمیلی به شمار میآید.
در حالی که چشمانداز سنتی منعکس شده است، با وابستگی ایالات متحده و دیگر متحدانش، به انرژی منابع دستکاری شده یا ناامن، همانند اوپک، روسیه و ونزوئلا، بسیار بعید است که ایالات متحده بتواند مستقلتر شود و خودش را به یک تامینکننده تبدیل کند. همانطور که برای دشمنان بالقوه در مناطق بحرانی، تهدید ایالات متحده برای قطع منابع انرژی در روسیه و ایران قابل اجرا نیست. در حال حاضر که ایالات متحده منابع چین را تامین نمیکند، اگر روند ادامه داشته باشد، چین میتواند جایگزینهایی ( برای مثال، ایران و روسیه) پیدا کند. اگرچه تحریمهای اقتصادی به خوبی در معیارهای بینالمللی و دستکاری بازارهای انرژی ریشه دوانده است اما اینگونه نیست. در واقع با توجه به تاریخ، رفتارهای تقلبآمیز کشورهای عرب و روسیه به عنوان یک لکه ننگ به آن پیوست شده است. از آنجا که ایالات متحده برای بهرهبرداری اجباری از منابع انرژی به تایید چندجانبه و همکاری نیازمند است، بعید است که بتواند به خواسته خود برسد. اکثر برآوردهای سرسختانه از وضعیت ذخایر نفت ساز ایالات متحده به این مفهوم است که ایالات متحده قادر به کنترل منابع انرژی جهان نخواهد بود -بدون تبانی با دیگر تامینکنندگان که بعید است به دست بیاید-. نه فقط به این خاطر بلکه چون تامینکنندگان عمده تمایل به وابستگی شدید به درآمدهای حاصل از فروش نفت و گاز دارند. علاوه بر این به علت افزایش جهانی تولید انرژی، -افزایش منابع نفتساز در سراسر جهان- و گاز طبیعی هنگامی که به مایع تبدیل میشود، تبدیل به یک کالای جهانی شده است، نه ایالات متحده و نه هیچکدام از دیگر تامینکنندگان به آسانی نمیتوانند منابع را با هدف استخراج اجباری، دستکاری کنند. با این حال با فرض کردن موضع عمده بازارهای جهانی انرژی، ایالات متحده قادر است که منابع انرژی را به عنوان قدرت جبر دفاعی استفاده کند. برای شروع افزایش تولید انرژی میتواند برای ایالات متحده تبدیل به یک سپر دفاعی در مقابل تهدید و اجبار شود. علاوه بر این ظرفیتهای ایالات متحده و صادرات ممکن است وابستگی جهانی را به تامینکنندگان غیرقابل اعتماد، تضعیف قیمتگذاری توسط دلالان و کاهش درآمدهای روسیه و ایران، کاهش دهد که برای اقتصاد و بهبود تواناییهای اقتصادیشان بسیار حیاتی است. افزایش در تولید و صادرات LNG از اهمیت ویژهای برخوردار است زیرا میتواند قفل تامینکنندگان مشخص (روسیه و ایران) را که به خاطر محدودیتهای منطقهای بر روی تحویل خط لوله نقطه به نقطه دارند، بشکند. حتی بدون اتخاذ یک استراتژی برای انجام این کار، ایالات متحده میتواند قدرت جبری دشمنان را کاهش دهد. فراتر از آن میتواند گسترش یابد و محمولههای مستقیم را که برای خنثی کردن تلاشهای خاصی که به استفاده از انرژی به عنوان سلاح منجر میشود، هدایت کند. در این تئوری هزینه این شکل از قدرت جبر دفاعی از طریق بازار تامین میشود. در حال حاضر بدون هرگونه تلاش ایالات متحده به منظور استفاده انرژی اجباری و افزایش عرضه جهانی گاز و نفت، که با تعدیل تقاضا ترکیب شده است؛ موجب تضعیف توانایی تولیدکنندگان سنتی همچون روسیه در دستکاری منابع برای پرخاشگری و دیگر مقاصد سیاسی شده است. کشورهای اروپایی در برابر تهدیدهای آشکار روسیه درباره انقباض جریان گاز خط لوله ایستادگی بسیاری نشان دادهاند. اگر آنها در پاسخ به مداخله در اوکراین به تحریمهای مالی که از سوی ایالات متحده وضع شده است، بپیوندند، این طور برداشت میشود که پایه و اساس آنها مبتنی بر پیشبینیهای متناوب غیر روسی بوده است. علاوه بر این کاهش زیاد قیمتهای بازارهای جهانی، روسیه را مجبور کرده است تا آخرین حد ممکن برای سوددهی تولید و صادر کند و هیچ طول و عرض جغرافیایی را برای دستکاری، رها نکند. در مجموع، برای تغییر شرایط انرژی جهانی متعهد است تا استفاده یا تاثیرگذاری یکی از قدرتمندترین اسلحههای قدرت جبر که در حال حاضر توسط ایالتهای متخاصم علیه منافع آمریکا استفاده میشود را محدود سازد. بالاتر از همه، روسیه همچنین در حال عوض کردن شرایط انرژی جهانی است تا سلاح را در اختیار ایالات متحده قرار ندهد. آنها به یک تغییر کلی در زمینه منفعتهای اجباری دست زدهاند که به نفع ایالات متحده و دوستانش است
رهگیری دریایی
نیروی دریایی ایالات متحده، قادر به شکست دادن هر نیروی دریایی دیگر، که در ساحل قابل توجه باشد، است. همچنین قادر به اعمال کنترل دریایی یا عدم پذیرش دریایی مجازی در همه نقاط است. (هرچند که کنترل دریایی در غرب اقیانوس آرام میتواند به خاطر تواناییهای خنثیکننده نیروی دریایی چین، تحت فشار دربیاید.)
ناو هواپیمابر ایالات متحده یک ابزار به خصوص مفید در مدیریت یا حل و فصل بحرانهایی است که به واسطه تکان داده شدن اراده و توانایی اعلان جنگ را دارد. با این حال برای اهداف ما چنین هشدارهایی که از فشار مشتق شده دارای قدرت زیادی هستند. ناوگان ایالات متحده به حسگرهای مبتنی بر فضا، ظرفیت پردازش داده و ارتباطات مجهز شده است که یک آگاهی دریایی جهانی و منحصر به فرد برای ایالات متحده فراهم میآورد. این قابلیتهای قدرت سختافزاری همچنین دارای برنامههای کاربردی قدرت نرم نظیر تعهد در بیان است که فناوریهای ایالات متحده را به نمایش میگذارد و به بلایای طبیعی پاسخ میدهد. موضوع بحث مورد علاقه در اینجا استفاده از نیروی دریایی برای محدود کردن دسترسی دشمنان به اقیانوسهای جهان، بازارها و منابع و قسمتی از جنگ و در نتیجه اجبار است. یکی از روشهای محدود کردن دسترسی عملیات رهگیری دریایی است که به همین منظور نیروی دریایی ایالات متحده (یا گارد ساحلی)، مبارزان به جلوگیری، متوقف کردن، تغییر مسیر، تختهبندی کردن، بازرسی، و یا تا حد ممکن به دست گرفتن شریانهای حملکننده لوازم تحریم، که به صورت غیر قانونی یا در قالب محمولههای خطرناک عمل میکنند، میپردازد. این موارد تمرینی است که با توجه به داروها و مواد مخدر و موجودی مورد نیاز برای دستیابی به سلاح کشتار جمعی انجام گرفته است و اخیرا از جنبشها و یا ورود تجهیزات وابسته به تروریستها جلوگیری شده است. هرقدر هم که نیروی دریایی ایالات متحده قوی و بزرگ باشد، با این حال باز نمیتواند در همه شریانهای مشکوک حمل و نقلی حضور داشته باشد. از این رو در طول دهه گذشته ایالات متحده همکاریهای چندجانبه امنیت دریایی را سازماندهی کرده است که به موجب آن نیروی دریایی بسیاری از کشورها در این گشت شرکت کردهاند. یک نمونه از آن تلاش عملیاتی فعال ناتو در طی ماموریتهایی برای مقابله با تروریسم بود، که در دریای مدیترانه به اجرا درآمد. با استفاده از گسترش تواناییهای چندجانبه به رهبری ایالات متحده و همچنین به عنوان گزینه تمرکز بر روی محدوده باریک یا قسمتهای دریایی نزدیک به بنادر دشمنان، ایالات متحده میتواند مقدار زیادی از حمل و نقل آنها را که از رسیدن به مقاصد خاص جلوگیری میکنند، مسدود سازد. به علت ناکامیهای جغرافیایی، روسیه ایران و چین به طور بالقوه مورد توجه قدرت دریایی ایالات متحده و شرکایش قرار گرفتهاند. به نظر میرسد که در این تئوری، قدرت دریایی یک منبع مهم از قدرتهای تحمیلی به شمار میآید. در همین زمان، هزینههای عملیات گشتزنی مستلزم وقت زیاد و رهگیری دریایی طولانی مدت و گسترده است که میتواند بسیار بزرگ باشد، خصوصا زمانی که با در نظر گرفتن سهم متناسبی از شریانهای ارتباطی درگیر، همراه میشود.
حمایت مخالفان سیاسی، وادار کردن حکومت به تغییر سیاستهای خارجی است که ممکن است یک معضل را افزایش دهد. اگر ایالات متحده، از یک جنبش بهاصطلاح دموکراسیخواهی به منظور اعمال فشار، بازداشتن یا مجازات دشمن حمایت کند، این اقدام به منافع ایالات متحده آسیب میرساند.
علاوه بر این، استفاده واقعی از نیروهای دریایی ایالات متحده در مقابل حمل ونقل دشمن میتواند به عنوان یک تمرین قدرت سخت یا حتی یک اقدام جنگی در نظر گرفته شود. در حالی که ممکن است آنها ارزش اجباری داشته باشند، عملیات رهگیری دریایی نیز میتواند درباره درگیریهای مسلحانه اطلاعاتی به دست بدهد که قدرت جبر به منظور جلوگیری و نه ایجاد آن، به وجود آمده است.
برای مثال انتظار نمیرود که چین بتواند از بسته شدن تنگه مالاکا توسط ایالات متحده، جلوگیری کند. ایران ممکن است برای مقابله با محاصره ایالات متحده در حمل و نقل از طریق تنگه هرمز اختلال ایجاد کند. علاوه بر این، استفاده ایالات متحده از قدرت دریایی به عنوان ابزار اعمال زور ممکن است با کمیته اصول آزادی کشتیرانی در آبهای بینالمللی، در تنش باشد. در مجموع ایالات متحده دارای قابلیتهای کنترل دریایی قابل توجهی میباشد، به ویژه هنگامی که این قابلیتها با قابلیتهای دیگر شرکا ترکیب میشود. با این حال هزینه و روندهای آن مرتبط به استفاده خشونت آمیز از قابلیتها در تمام احوالات است. اما موقعیتهای مستقیم نشان میدهد که از این ابزار کنترلی باید بسیار کم استفاده شود. عملیات دریایی نمیتواند به عنوان یک گزینه قهری جداگانه استفاده شود اما به عنوان یک مسیر برای تحریمهای اقتصادی یا یک شکل دیگر از درگیریهای مسلحانه به حساب میآید.
پشتیبانی از مخالفان دشمنان
ایالات متحده آمریکا راههای مختلفی پیش رو دارد که با آنها میتواند به تقویت و پشتیبانی ایالات و گروههای مخالف با دشمنانش بپردازد. این عمل همچنان میتواند به وسیله فراهم آوردن کمکهای غیر نظامی یا نظامی انجام گیرد، هرچند گزینه دوم میتواند توسط نماینگان به عنوان قدرت سخت در نظرگرفته شود. بزرگترین اهرم اجباری ممکن است از تحمیل تهدید به قدرتهای سیاسی یا حتی باقی مانده افراد حکومت ناشی شود که مصالح ایالات متحده را به چالش میکشد. جنبشهای مخالف دموکراسی، در حال ظاهر شدن هستند که با افزایش ناگهانی فرکانس و شدت که قسمت بزرگی را شامل میشوند و به عنوان شبکههای اجتماعی و سازمانهای سیاسی شناخته میشوند. همانطور که در طول پنج سال گذشته مشاهده شده است، ایران، تونس، لیبی، مصر، سوریه، و اوکراین، و حتی رژیمهای اقتدارگرا ممکن است با مخالفهای جدی روبرو شده باشند که بیشتر آن به منظور انجام مقاصد دموکراتیک بوده است.
نتایج متفاوتی در این زمینه حاصل شده است مثل سرکوب باطل (ایران)، دموکراسی با درجات مختلف (تونس، اوکراین)، جایگزینی یک رژیم استبدادی توسط یکی دیگر از (مصر)، هرج و مرج (سوریه)، تجزیه طلبی (اوکراین).
تحقیقات جدیدی که قرن گذشته را نیز پوشش میدهد نشانگر این است که جنبشهای غیرخشونتآمیزی که پایه برنامهریزی شده و جهانی دارند، به احتماًل دوبرابر بیشتر از جنبشهای خشونتآمیز منجر به نتایج پایدار دموکراتیک میشوند. همچنین سازمان داخلی، تظاهرات، اعتصاب، به پیوستن رژیم، تحریم، و دیگر اشکال مقاومت از حمایت خارجی مهمتر است. همچنین این موضوع صحت دارد که حمایت خارجی از جنبشهای مسالمتآمیز مخالف نسبت به حمایتهای خارجی از جنبشهای خشونتآمیز احتماًلا نتایج مطلوبتری خواهد داشت. به نظر میرسد که پشتیبانی برای تصاحب خشونتآمیز پرحاصل نیست و بیشتر ریسکپذیری محسوب میشود. -شاید حتی این نتیجه مورد نیاز قدرت نظامی ایالات متحده باشد (به منظور شکست اهداف قدرت جبر). در هرصورت با مداخله کردن در پویایی درونی دیگر دولتها و جوامع، چه این عمل توجیه شده باشد یا نه، ایالات متحده باید از محدودیت تواناییاش در کنترل نتایج مطلع باشد. در حالی که شورشهای غیر خشونتآمیز نسبت به شورشهای مسلحانه، وابستگی کمتری به حمایت خارجی دارند، موارد بسیاری هست که ایالات متحده و بقیه کشورها قادر به انام آن هستند و دموکراسیهای دلواپس میتوانند به آنها کمک کنند. پول، پشتیبانی از مطبوعات آزاد، توجه رسانههای جهانی، محکومیت خشونت رژیم.
نفوذ با نخبگان ناراضی، تسهیل شبکههای اجتماعی و به صورت جالب توجه، دلسردی از خشونت بهترین راههایی است که میتواند موثر واقع شود. هنگامی که اطلاعات بیشتر در دسترس همگان قرار میگیرد، رسانهها بیشتر وجهه جهانی پیدا میکنند، جوامع تبدیل به راههای ارتباطی سیمی و بیسیم میشوند، اما منزویترین ایالات دچار خلل بیشتری میشوند که این موضوع فرصتهایی را برای تاثیر بر سیاست خارجی، گسترش میدهد. پتانسیل رو به رشد مخالفان دموکراتیک و فرصت حمایت از آن، برای قدرت جبر ایالات متحده، یک گزینه پیشنهاد میکند. با این حال، برای اینگونه پشتیبانیها، یکی از اهداف از بین این سه هدف باید متمایز شود: تشویق اصلاحات برای جایگزینی رژیم، مجبور کردن رژیم به تغییر سیاستهای خارجی. هدف اول قدرت نرم است. انجام آن با ارزش است اما کمی از ارزش آن میتواند به عنوان یک جایگزین خوب برای قدرت سخت باشد. سازمانهای ایالات متحده و سازمانهای غیر دولتی گروههای طرفدار دموکراسی در کشورهای متعدد (مصر، چین، عراق) را بدون اهداف اجباری و سرنگونی کمتر تشویق کردهاند. هدف دوم برای جایگزینی رژیم، به شدت اجباری نیست. در مخالفان رژیم و ایالات متحده هستند کسانی که مصمم به سرنگونی رژیماند: اگر به رژیم هیچ انگیزهای برای تغییر رفتارش داده نشود، ایالات متحده آمریکا هیچ اهرم اجباری نخواهد داشت. به غیر از انصراف دادن، به نظر میرسد که هیچ چیز در دولت بشار اسد در سوریه برای نرم کردن ایالات متحده و شرکای آن وجود ندارد. سومین هدف از حمایت مخالفان سیاسی، وادار کردن حکومت به تغییر سیاستهای خارجی است که ممکن است یک معضل را افزایش دهد. اگر ایالات متحده، از یک جنبش دموکراسی خواهی به منظور اعمال فشار، بازداشتن یا مجازات دشمن حمایت کند، این اقدام به منافع ایالات متحده آسیب میرساند. اگر دشمن بیشتر عهدهدار رفتارهای بینالمللی شود، عقب کشیدن از این حمایتها کار آسانی نخواهد بود. با در نظر گرفتن فشار سیاسی داخلی به عنوان ابزار اعمال زور، باید در نظر داشته باشیم که ایالات متحده و گروههایی که از آنها حمایت میکند، ممکن است اهداف نهایی متفاوتی داشته باشند: برای ایالات متحده، رفتار بینالمللی قابل قبول، برای مخالفان رژیم، یک دولت جدید.
چین بیشترین آسیبپذیری را نسبت به عملیات سایبری دارد و بعد از آن روسیه و ایران قرار دارند. با این حال چین، روسیه و به میزان کمتری ایران، دارای قابلیت مقابله به مثل در برابر حملات شبکههای ایالات متحده هستند.
پشتیبانی از مخالفان داخلی یک ابزار سنتی جامعه اطلاعاتی است. این در نظر گرفته میشود که این واقعیت قابل انکار است نه تنها به خاطر وجود عملیاتهای اطلاعاتی مرسوم، بلکه چون یک جنبش مخالف میتواند با گره زدن خود به سازمان سیا یا سرویس امنیتی بریتانیا، بیاعتبار شود. در واقع خواه یا ناخواه، این جنبشها اغلب متهم به بودن عوامل اطلاعاتی خارجی میشوند. چین روسیه ایران و بقیه ممکن است تواناییهای ایالات متحده به منظور دانه پاشیدن برای مخالفان داخلی را دست بالا تلقی کنند. اما این برداشت مقدار زیادی انگیزه و بهانه سیاسی برای سرکوب مخالفان داخلی به طورخاص یا کلی، فراهم میکند. اثر انگشت ایالات متحده بر جنبشهای دموکراسیخواه خارج کشور، میتواند به عنوان بومرنگی در برابر جنبشها و دولت ایالات متحده باشد. یک قانون محکم تعیین میکند که چطور و چگونه حمایت از مخالفان رژیم از سوی آنها ساماندهی میشود.
با اینکه سلاح دولت ایالات متحده ممکن است معنادار باشد و انگیزهای به منظور تشویق و کمک محسوب شود، اما در عین حال تنها ابزار آنها به شمار نمیآید. سازمانهای غیردولتی نیز معنا پیدا میکنند و در بسیاری از موارد، به شدت احساس میشود که موجب ایجاد انگیزه شده است. البته این برای سیاستگزاران ایالات متحده بسیار مشکلتر است که به کالیبره، هدفگذاری و تنظیم چنین فشارهای سیاسی بپردازند که تحت اقتدار سران خودشان نیست. علاوه بر این سازمانهای غیر دولتی تمایل دارند که به صورت واقعی و نه با اجبار، متعهد به تغییر شوند. برای مثال عملیات سازمانهای غیر دولتی دموکراسیطلب غربی در روسیه نتوانسته است به انتقادها از حکومت پوتین پایان دهد، حتی اگر دخالتهایش در اوکراین را محدود کند. سرانجام اکثر سازمانهای غیردولتی در برابر هرگونه تلاش دولت برای استفاده از آنها به عنوان عوامل سیاست ایالات متحده، از خود حساسیت و مقاومت نشان میدهند (با وجود سوءظنهای خارجی). از آنجا که یک چالش سیاسی میتواند برای حکومت بسیار تهدیدآمیز به حساب بیاید، این یک ابزار بازگشتی قهری بالقوه است. مجددا فرض کردن آن میتواند رفتار احتمالی رژیم را کالیبره کند. البته ممکن است به سختشدن شرایط حکومت داخلی منجر شود، همانگونه که در ایران این اتفاق افتاده است. در مورد روسیه ممکن است به سرکوب سازمانهای غیر دولتی و بدتر شدن رفتارهای خارجی شود تا آنجا که پوتین مشکلات در محدوده نزدیک خارج کشانده است تا ناسیونالیسم را در خانه شلاق بزند و سپس محبوبیت از دست رفته خود را برگرداند. در مقابل مخالفان سیاسی قویتری وجود دارند که ممکن است کمتر قابل کنترل باشند و یا واکنشهای خشنتر دولت را در پی داشته باشد. در کل بهار عربی یک داستان احتیاطآمیز است. تحول سیاسی نوید بخشی که در سال ۲۰۱۱ در تونس آغاز شد، تنها به ایجاد دموکراسی انجامیده است. در مصر تنها حزب اخوان المسلمین سازمانهای کافی برای برنده شدن جایگاه در انتخابات پیش رو پس از سرنگونی حسنی مبارک دارد. در حالی که بیشتر ثابت کرده است که به جای اینکه دولت کارآمد تری تشکیل دهد، مصمم است تا حاکمیت اسلام را پایه گذاری کند، که راه را به سمت حکومتهای استبدادی باز میکند. در لیبی، پایان معمر قذافی منجر به شکستگی عمیق در امتداد خطوط جغرافیایی، قبیلهای و مذهبی شد که در حال حاضر توسط دولت به اصطلاح اسلامی مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. در سوریه چیزی به عنوان قیام دموکراتیک آغاز شد و به یک جنگ داخلی و فرقهای بدل شد که با جنایات، افراطگریهای خشونتآمیز، مهاجرت گسترده مردم، مداخله خارجی و گسترش آن به تعدادی از کشورهای همسایه، همراه شد. با اینکه این امر میتواند اشتباه باشد که بهار عربی به معنای دموکراسی نمیتواند در خاورمیانه موفق عمل کند، رهایی نیروها توسط آن یک یادآوری است که توانایی ایالات متحده برای تغییر کنترل سیاسی در وهله اول کمتر از تواناییاش در برانگیختن انگیزه است. این گزینه وادار کردن دشمن با ایجاد و یا حمایت از مخالفان با گزینه دشمنان بالقوه ایالات متحده کاملا متفاوت به نظر میرسد. ایران در مورد مخالفان داخلی بسیار آسیبپذیر است در حالی که احتماًلا دارای کمترین پشیمانی نسبت به سرکوب با خشونت است. روسیه به دلیل درخواست تجدید نظر پوتین نسبت به میهنپرستی، بیاعتمادی به غرب و اولویت روسها برای داشتن رهبری قوی، زیاد آسیبپذیر نمیباشد. رژیم چین به لطف رشد اقتصادی فوقالعاده با نارضایتی گستردهای روبرو نیست. در حالی که اگر اقتصاد چین وارد یک دوره رکود طولانی مدت شود، شرایط تغییر میکند. به نظر میرسد که ایالات متحده در مورد دامن زدن به مشکلات سیاسی داخلی که کمتر جداییطلب هستند و در مقابل پکن ایستادهاند، بیشتر مراقب است. حتی اگر دشمنان ایالات متحده بتوانند بر مخالفان داخلی غلبه کنند، همچنان امکان دارد با مخالفان خارجی روبرو باشند. روسیه، ایران و چین در حال هدایت کردن خودشان در مسیرهایی هستند که مخالفان برانگیختهای در میان کشورهای همسایه که به ترتیب در شرق اروپا، خاورمیانه و شرق آسیا در آنها وجود دارند. علاوه بر این، کمک به خط مقدم ایالات سیستم دفاعی آنها را بهبود میبخشد، به طور بالقوه اتکای آنها را به ایالات متحده کاهش میدهد، تجهیزات نظامی و آموزشی را برای آنها فراهم میکند که ممکن است دشمنان برای تجدید حالتهای تهدیدآمیز خود از آن استفاده کنند.
ایالات متحده به خصوص مجهز به تهدید دسترسی دشمنان به سرمایه جهانی است تا از رسانههای جهانی در حمایت از دشمنان مخالفان سیاسی، بهرهبرداری کند.
چین خصوصا به مخالفان منطقهای و افزایش نفوذ ایالات متحده حساسیت نشان داده است. روسیه و ایران کمتر درگیر این ماجرا هستند. اگرچه تواناییهای نظامی متفقین میتواند به عنوان یک شکل از قدرت سخت ایالات متحده در نظر گرفته شود. اما به عنوان قدرت نفوذی که دشمنان فراهم میکنند نیز میتواند قابل توجه قرار بگیرد. درکل کمکهای نظامی ایالات متحده به کشورهای آسیبپذیر، مهمتر از استفاده ایالات متحده از استفاده از زور به موجب پیچیدهتر شدن مشکل در مناطق بحرانی است. با این حال به دلیل چنین کمکهایی معمولا باید به منظور بهبود قابلیتهای محلی پایدار بماند و حاضر نیست برای دستکاری دشمنان احتمالی خودش را وامدار کند. چیزی که ممکن است ارزش اجباری داشته باشد، تشکیل موجی از کمکهای نظامی برای کمک به حریفان دشمن در یک بحران است که به موجب بدست آوردن نفوذ بیشتر بر رفتار دشمن انجام میشود. یکی از شگفتیها این است که آیا تامین سلاح پیشرفته و آموزش آن برای اوکراین میتواند موجب تشنجافزایی کریمه بر روسیه شود و پوتین را مجبور به دست برداشتن از استراتژیهای بیثبات خودش بکند یا اوضاع را بدتر خواهد کرد.
عملیات سایبری تهاجمی
ایالات متحده یک ابرقدرت سایبری است. ایالات متحده هنوز هم مخترع بسیاری از تکنولوژیها اعم از سخت و نرم است که به این دامنه، فرم، انرژی و وسعت میدهد. این کار بسیاری از محتواها را فراهم میکند که شامل: اطلاعات، برنامههای کاربردی، سرگرمی، اخبار، بحث، شبکههای اجتماعی، ایدهها است. به طور کلی علاقمند به باز و ایمن نگهداشتن هسته فضای مجازی (اینترنت) است. همچنین در توانایی مانیتور کردن، دفاع و تهاجم در این دامنه بینظیر است. در حالی که بخش عمدهای از قدرت سایبری ایالات متحده در خارج از دولت و کنترل آن است، آژانس امنیت ملی ایالات متحده دارای قابلیتهای فنی و عملیاتی قابل توجهی است. این موارد شامل فناوریهای پیشرفته امنیت سایبری و روشها و همچنین توانایی برای انجام اقدامات تهاجمی است. با وجود قابلیتهای موجود، دولت ایالات متحده در مورد جنگهای سایبری نگران است. جامعه ایالات متحده و اقتصاد ایالات متحده به شدت متکی به شبکههای کامپیوتری هستند و از تداخل آنها با یکدیگر در معرض آسیب هستند. در سطح نظامی تاکتیکی، جنگ سایبری مفروض است و اغلب به عنوان بخش جداییناپذیری از مبارزه محسوب میشود. با این حال، ایالات متحده در سطح استراتژیک گریز قویای به جنگ سایبری زده است در حالی که زیرساختهای بحرانی و اقتصاد آن اگر موقتا آسیب ببیند، به خوبی میتواند تحمل کند. این بر نظریهای که میگوید جنگهای سایبری هیچ برندهای ندارد، صحه میگذارد. این واگرایی با فقدان اعتماد به نفس کامل در جلوگیری از مقابله به مثل و کنترل افزایش جنگ سایبری از تاکتیکی به استراتژیک، افزوده میشود. ترکیبی از پیشرفت در هوش و فناوری همانند پروتکلهای فرمان و کنترل موثر است. ایالات متحده ممکن است قادر به ایجاد معافیت آتش در نردبان سایبری میشود. تا آن زمان ممکن است که لازم باشد ایالات متحده برای بازداشتن دیگران از جنگ سایبری، تهدید به حملات سایبری استراتژیک کند. البته چنین مواضع بازدارندهای در تضاد با عملیات سایبری به عنوان قدرت جبر میباشد. تشدید مواضع تاکتیکی یا قهری به جنگ سایبری استراتژیک، تنها یک ریسک است. مورد دیگر اینکه جنگ سایبری موجب به راه افتادن جنگهای منظم خواهد شد. جنگ سایبری میتواند به عنوان آمادگی در میدان جنگ تفسیر شود. یک حمله فیزیکی میتواند به عنوان یک پاسخ فیزیکی در ذهن دشمن توجیه شود. راه دیگر حمله سایبری است که نه به عنوان یک جایگزین استفاده از نیروهای نظامی اما به صورت یک مسیر عمل میکند. این تاکیدها یک خطر عمومی است که با اعمال زور به اندازه کافی شدید هست تا به نیروی دشمن هشدار دهد و به احتماًل زیاد ممکن است دشمن را به استفاده از فشار یا تشدید تشنج ترغیب کند. چیزی که ایالات متحده برای انجام کار خود، به آن نیاز دارد. اگر مقابله به مثل با جنگهای سایبری و افزایش خطرات بتواند اوضاع را آرام کند، ایالات متحده میتواند مطمئن شود که یک ابزار قدرت اجباری در اختیار خود دارد. فشار کمتر نسبت به نیروی فیزیکی در عین حال مخربتر از تحریمهای مالی است. عملیات سایبری تهاجمی میتواند به ایالات متحده اجازه دهد تا نیروهای نظامی، سیستمهای اطلاعاتی و دولتهای نکوهش شده و شبکههای اطلاعاتی غیرنظامی دشمنان که میتواند منابع و مسئولیتهای آنها را به چالش بکشد را کاهش دهد. از سه نگرانیای که ایالات متحده دارد، چین بیشترین آسیبپذیری را نسبت به عملیات سایبری دارد و بعد از آن روسیه و ایران قرار دارند. با این حال چین، روسیه و به میزان کمتری ایران، دارای قابلیت مقابله به مثل در برابر حملات شبکههای ایالات متحده هستند. (اگر در بحرانهای در حال حاضر مورد حمله قرار نگرفته باشند). گزارش شده است که حتی کره شمالی هر چند در دوران تاریکی از اطلاعات به سر میبرد، به دلیل برخی قابلیتهای تلافیجویانه نقش مهمی در پرونده هک شدن شرکت سونی، بازی کرده است. روسیه مظنون اصلی رهبری جنگ سایبری علیه شوروی سابق، استونی، گرجستان و اوکراین است. هرچند که چین بازیکن نقش اول تیم جاسوسی و سرقت سایبری در جهان است اما بیشتر با محدودیت روبرو است. چین و روسیه هردو دارای شرایط بازدارندگی دوجانبه در برابر جنگهای سایبری ایالات متحده هستند که ممکن است پدیدار شده باشد یا در حال ظهور باشد. حتی با توانایی کنترل اوجگیری، ایالات متحده باید حداقل برای متناسبترین حملات سایبری آماده شده باشد. حتی اگر این حملات تهاجمی یا غیر تهاجمی باشد. به عنوان بخشی از نمونه کار قدرت جبری، ایالات متحده باید طیف گستردهای از تهاجمات سایبری را توسعه دهد و چالشهای تشدید شده کنترلی را در حالی که ادامه به سرمایهگذاری در امنیت سایبری میکند، نشانهگذاری کند. مورد به مورد، تصمیم گیری درباره چگونگی استفاده از این گزینهها نیاز به حساب کردن بر روی ریسک آسیبهای متوازی (و یا حتی بی رویه)، اقدامات تلافیجویانه و یا تشدیدکننده دارد. شاید موثرترین استفاده از عملیات سایبری مورد هدف قرارگرفته، هنگامی است که به عنوان جایگزینی برای حملات نظامی استفاده میشود. در مورد حمله استاکسنت که بر روی سانتریفیوژهای غنی سازی اورانیوم ایران صورت گرفت، مرجع آن مسلما یک راه هوشمندانه برای به عقب برگرداندن برنامههای ایران بود که حداقل به طور موقت به جای حمله نظامی استفاده شد. در همان زمان، این عملیات اثرات دوجانبه تاسفبرانگیز و پیشبینی نشدهای روی سیستمها داشت که فراتر از سانتریفیوژها بود. این موضوع محدودیت توانایی انسان را برای کنترل اثرات سایبری، برجسته میکند. هرچند که هزینه رهبری عملیات سایبری تهاجمی قابل اغماض است اما هزینه پیامدهای اقتصادی میتواند قابل توجه باشد و هزینه اقدامات تلافیجویانه دشمن نیز میتواند بسیار زیاد باشد. چین و روسیه توانایی پاسخگویی به حملات سایبری ایالات متحده را دارا هستند و انتظار میرود که ایران نیز بتواند آن را بدست آورد. در حالی که بعید است ایالات متحده استفاده اجباری از سلاح سایبری را انکار کند اما ممکن است آن را به طور فزایندهای خطرناک محسوب کند. یک مکتب فکری این است که این امر میتواند بهترین راه حل برای ایالات متحده برای برابر کردن جنگ سایبری با جنگ فیزیکی باشد. -حتی اگر در برابر آن باشد یا به وسیله آن-، و به دنبال بالابردن آستانه آن در هر صورتی است. استفاده ایالات متحده از سلاح سایبری در مقیاس بزرگ یا در برابر شبکههای حیاتی، میتواند یک شکل افراطی از زور که با جنگ هم مرز است باشد.
بررسی گزینهها
هر یک از دستهبندیهای قدرت تحمیلی، میتواند با توجه به اثرات مورد انتظار، چشمانداز همکاریهای بینالمللی و هزینهها، ارزیابی شود. به جدول ۱ نگاه کنید.
توجه کنید که هزینهها و خطرات کمک به جنبشهای سیاسی مخالف و انجام عملیات سایبری با توجه به اینکه آیا اثرات قابل کنترل یا بازداشتن هستند، میتواند کم یا زیاد باشد. همچنین توجه کنید که عملیاتهای سایبری به حمایت بینالمللی نیاز ندارد، در عین حال که ممکن است ابراز انزجار بینالمللی را نیز در پی داشته باشد. این یافتهها کم یا زیاد، چیزی است که از توجه به قابلیتهای تحمیلی ایالات متحده و آسیبپذیری دشمنان بالقوه آن، انتظار میرود .
ایالات متحده به خصوص مجهز به تهدید دسترسی دشمنان به سرمایه جهانی است تا از رسانههای جهانی در حمایت از دشمنان مخالفان سیاسی، بهرهبرداری کند و جنگهای سایبری را بر عهده بگیرد. در همین راستا مناطقی وجود دارند که دشمنان را در معرض خطر قرار میدهند. همچنین قابل توجه است که تدابیری وجود دارند که در درجه بالاتر نیازمند اجماع و مشارکت گسترده بینالمللی نیستند. یک دیگر از دیدگاههای روشن، هزینه مربوط به آینده و اثربخشی خطرات سه نوع نسبتا امیدوارکننده از قدرت جبر در برابر روسیه، ایران و چین است. (جدول ۲)
ما این ارزیابیها را تفسیر کرده ایم و برخی از یافتهها و پیشنهادات را بعد از بررسی اساسی جنبههای قدرت جبر، ارائه میکنیم: برقراری ارتباط با دشمن.
ارتباطات
برای کارکردن، قدرت جبر نیاز به ارتباط با دشمن دارد. مسلما چیزی که بیشتر از استفاده از قدرت سخت یا نرم، انجام میدهند. به همین دلیل، عقب کشیدن از اقدامات اجباری مشروط به رفتار دشمن است. معامله باید توسط هر دو طرف شناخته شود. اگر معامله دقیق باشد بنابراین ارتباطات باید شکل بگیرد: اگر شما ارسال سلاح به نمایندگان در قلمرو همسایگان را متوقف کنید، ما به تحریمهای بانکی علیه شما پایان میدهیم.
اگر نگرانی اصلی، یک الگوی کلی از رفتار است، ممکن است موجب طفره از ارتباطات شود: اگر ما رفتارهای مسئولانهتری نسبت به همسایگان شما داشته باشیم، دوباره سختیهای تحریم را در جای خود ملاقات خواهیم کرد.
تحریمهای مالی علیه چین، نسبت به تحریمها علیه روسیه و ایران، ممکن است پیچیدهتر، دشوارتر برای پیادهسازی و حفظ و برای اقتصاد جهانی، مخاطرهآمیزتر باشد .
به طور کلی، چیزی که کمتر روشن است این است که احتماًل اینکه این معامله رخ دهد یا صورت بگیرد، کم است. ایران دقیقا گفته است اقداماتی که در این بخش برای محدود کردن غنیسازی اورانیوم منجر به این شده است که تحریمهای بینالمللی در حال برداشته شدن باشد. چیزهایی که کمتر روشن است شرایطی است که تحت آن کدام یک از تحریمهای باقی مانده ایالات متحده از میان برداشته خواهد شد؟ گفته میشود روسیه با تحریمهای افزایشی روبهرو شده است که اگر همچنان به حمایت از جداییطلبان هوادار روسیه در شرق اوکراین ادامه دهند، کمترین چیزی که مشخص است، پایان دادن به تحریمهای موجود است. در حالی که دیپلماتها اغلب ترجیح میدهند تا با ابهام گزینههای خود را باز نگه دارند، ممکن است برای اینکه قدرت جبر با همه صحبتهای بیپایه در واشنگتن برای تغییرات رژیم، عملی شود، وضوح لازم باشد. تعجبی نیست که برخی از این رژیمها این موضوع را هدف تحریمها میدانند. رهبران کره شمالی کاملا هم اشتباه فکر نمیکنند و بر این باور هستند که ایالات متحده قصد دارد آنها را از میان بردارد و به مجازات و جداسازی آنها ادامه بدهد. در نتیجه تحریم علیه آنها، کمترین ارزش اجباری را دارد. دلیلی وجود دارد که میشود فکر کرد که رهبران مذهبی ایران نیز متقاعد شدهاند که هدف نهایی ایالات متحده حذف آنها است. کلمات از سوی ایالات متحده برای تاثیرگذاری بر دولت ایران، اینگونه است که ممکن است ایران راهش را به جامعه بینالمللی باز کند و یا برعکس، به ایالات متحده قدرت بیشتری برای اعمال اجبار بدهد.
در هر صورت، نیاز به برقراری ارتباط با دشمنان نشان میدهد که کانالها و الگوهای تبادل مستقیم و بی پرده باید در همه زمانها واقع شود. باز هم، عدم قطعیت در ایران درباره اهداف آمریکا، در واقع ممکن است به کاهش تواناییهای ایالات متحده برای تاثیرگذاری روی حکومت بیانجامد. این موضوع نشانگر این است که ارتباطات روشنتر، منافع ایالات متحده را تقویت میکند. با بهرهگیری از میراث جنگ سرد، ارتباطات بین مسکو و واشنگتن به وضوح بهتر است. در حالی که ارتباطات ایران و آمریکا از میراث گسیخته ۱۹۷۹ رنج میبرد. در حالی که اتحادیه اروپا به طور جدی، قدرت جبر غربی در مقابل روسیه را به تصویر کشیده است، به احتماًل زیاد اگر رهبران اروپایی از چنین سناریو مشابهی استفاده کنند، تحریمها از موفقیت بیشتری برخوردار خواهد بود.
یافتهها و توصیهها
در مجموع، بحث ما درباره قدرت تحمیلی ایالات متحده در اهمیت و تاثیرات بالقوه در حال افزایش است که به نظر میرسد حداقل کمی معتبر باشد. سه تا ابزارهای بالقوه مقرونبهصرفه قدرت جبر که در دسترس ایالات متحده قرار دارد، تحریمهای مالی، پشتیبانی از نیروهای مخالف سیاسی غیر خشونت آمیز و عملیات سایبری تهاجمی است.
جمعبندی
تحریمهای اقتصادی میتواند باعث به وجود آمدن دردهای اقتصادی کالیبره شده که با دقت و با هدفهای شخصی به منظور صدمه زدن به بخشهای مورد هدف، انجام میشود تا در مجموع فعالیتهای اقتصادی را آهسته کند. با توجه به پاسخ هدف، میتواند به میزان کم یا زیاد تماس برقرار شود. قطع دسترسی به اعتبار، ارز و دارایی میتواند یک اهرم انعطافپذیر فراهم کند و نسبت به منع صادرات و واردات، کار را برای نظارت و مدیریت آسانتر میکند. الزامات مورد نیاز برای مشارکت بینالمللی گسترش نیافته است و نیاز به گسترش چند ایالات کلیدی به بانکهای بزرگ بینالمللی دارد. تحریمهای مالی علیه چین، نسبت به تحریمها علیه روسیه و ایران، ممکن است پیچیدهتر، دشوارتر برای پیادهسازی و حفظ و برای اقتصاد جهانی، مخاطرهآمیزتر باشد .
پشتیبانی از مخالفان دموکراسی میتواند بسیار تهدیدآمیز باشد و در نتیجه اهرم قدرت بالا بگیرد. علاوه بر این، شبکههای جهانی اطلاعات و رسانهها ابزارهای موثرتری برای جنبشهای مخالف و حامیان خارجی آنها ارائه میدهند. ممکن است یک حکومت تحت فشار داخلی، رفتار خارجی خود را متعادل سازد و خصوصا به این دلیل که فکر میکند با انجام آن شرایط را تسکین میبخشد. در مقابل، حکومتی که متقاعد شده است ایالات متحده قصد نابودی آن را کرده است، ممکن است نسبت به دستکاری واکنش سختتری نشان دهد. به عنوان مثال، پرونده کره شمالی به همین شکل است. برنامههای هدایت شده دولت راحتتر قابل کنترل هستند نسبت به برنامههای غیر دولتی که ممکن است در صورت افشا، نتیجه عکس داشته باشند. در هر زمانی، اعتماد به نفس، میتواند دینامیکهای سیاسی گمراهکننده را کنترل نماید: خطرات ناشی از سرکوب یا از سوی دیگر هرج و مرجها جدی هستند و ممکن است قویا مخالفتهای پشتیبانی شده را افزایش دهد. این متد اجباری به احتماًل زیاد بیشتر علیه ایران کارساز است تا روسیه و به میزان کمتری در مورد چین صدق میکند.
عملیات سایبری تهاجمی گزینههای بسیار مخاطرهآمیز و قابل بازگشتی هستند. در واقع آنها ممکن به عنوان یک شکل از جنگ غیر فیزیکی تلقی شوند و در نتیجه به هماناندازه که قدرت جبر گفته است، قدرت سخت در نظر گرفته شود. با این حال اگر به طرز ماهرانهای هدفمند و کالیبره شوند، با اجتناب از خسارتهای ناخواسته، میتوانند بسیار موثر واقع شوند. عملیات سایبری میتواند اثرات تکان دهندهای بر روی اعتماد به نفس و عملکرد جوامع و بازارها داشته باشد و به طور بالقوه میتواند خود دولت را ناآرام کند. اگر کشور هدف، یک قدرت سایبری مثل روسیه و چین باشد، خطرات و هزینههای اقدامات تلافیجویانه قابل توجه است. شمارش چشمک زدن در رویارویی سایبری برای ایالات متحده یک قمار محسوب میشود. ایران بیشتر مستعد پذیرش تحمیلات سایبری است. در مقایسه با تحریمها، ایالات متحده باید کمی نیازمند مشارکتهای بینالمللی باشد که انتظار میرود انتقادات قابل توجهی به آن بشود.
دو تا از سه نوع قدرت جبر -که برای حمایت مخالفان و عملیات سایبری است- میتواند در برخی شرایط به جای کاهش خطر کشمکش و ناسازگاری، آن را افزایش دهد. قدرت جبر به عنوان یک جایگزین برای فشار سیاسی معنا شود یا یک پله از نردبانی که اگر تحمیل و فشار موفق نشود، هدایتکننده است. این موضوع میتواند تبدیل به یک گذرگاه برای مناقشات ناخواسته شود که به همین منظور باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد و با دقت و هوشمندانه از آن استفاده شود.
در کل، ایالات متحده آمریکا قدرت قابل توجهی از اجبار را داراست که در مقابل دشمنان بالقوهای چون ایران و روسیه که آنتیبادیهای ضعیفی دارند، خوب است. در حالی که قدرت جبری نمیتواند جایگزین نیروی نظامی شود، میتواند یک نقش فزاینده در استراتژی امنیتی ایالات متحده بازی کند.
جای تعجب نیست که دولتی که اعمال اجبار علیه آن بسیار دشوار و مخاطره انگیز است، چین میباشد که سعی دارد قویترین رقیب ایالات متحده در منع دسترسی منطقهای (A۲AD) باشد و به دنبال این است که قدرت سخت آمریکا را به ویژه در مناطق حیاتی کاهش دهد. به نظر میرسد که چین در حال حاضر، به لحاظ سیاسی انعطافپذیر باشد. چین یک نقش حیاتی در اقتصاد جهان بازی میکند که شامل نقش مهم فزاینده در امور مالی جهان است و زرادخانه قدرت جبر خودش را دارد که همراه با قابلیتهای سایبری است و منبع وامهای ایالات متحده است. همانگونه که ایالات متحده باید در استفاده از نیروی نظامی علیه چین بسیار عاقلانه عمل کند، هرگونه تلاشی برای جدا نگهداشتن بانکهای چینی، برای تحریک مخالفان سیاسی یا سقوط شبکههای کامپیوتری چین، باید مبتنی بر شروط، چشماندازهای موفقیت، هزینهها و خطرات ناشی از اقدامات تلافیجویانه باشد. ایران، روسیه و دیگر کشورها که نسبت به چین از برجستگی و قدرت کمتری برخورداراند اهداف آسان تری برای تحمیل قدرت اجباری هستند. البته دامنه برای همکاری و تعدیل نفوذ نرم با چین نسبت به ایران و روسیه گسترده تر است. حتی در مورد چین، قدرت اجباری مثل قدرت نظامی میتواند قدرت نفوذ قلمدادی پیشنهاد دهد. اهرمی که قابلیتها را قوی تر کند، بهترین گزینه باشد و اثرات اثبات شدهای داشته باشد، قوی ترین اهرم خواهد بود. در این رابطه، ایالات متحده با استفاده از قدرت جبر علیه ایران و روسیه با کمی موفقیت قطعا توسط چینیها نظاره شده است. با این امکان، انتظارات انتقادی از چین و اخطار درباره خطرات، قدرت ایالات متحده برای تحمیل در حال افزایش است و حتی به عنوان ابزار تهاجمی نیروی نظامی ایالات متحده در حال کاهش است. در برابر ایران، روسیه و دیگر کشورهای متخاصم آسیب پذیر، تحمیل اجبار توسط ایالات متحده و نزدیکان توانمندش، یک عنصر مهم از استراتژی است. این به این معنا نیست که قدرت جبر به طور کامل میتواند جایگزینی برای قدرت سخت باشد، بلکه تهدیدی است که میتواند تاثیرگذاری اعمال فشار را افزایش دهد که ممکن است امری ضروری باشد.
تعدادی از توصیههای مخصوص از این تجزیه و تحلیلها بدست میآید
ایالات متحده و بهترین دوستانش باید تلاش خود را دوبرابر کنند و توانایی خود را برای نظارت بر داراییهای مالی و جریانها پالایش کنند و در صورت لزوم، بر کنارهگیری کشورهای سرکش و بانکها که ممکن است روابط کسب و کار با آنها داشته باشند، تاثیر بگذارد. کشورهای G۷ به علاوه سوئیس میتوانند همکاری بانکهای پیشرو را تا به انتها تایید و فعال کنند.
وزارت امور خارجه ایالات متحده و جامعه اطلاعاتی باید توانایی هایشان را موثر کنند تا بتوانند بر تحولات سیاسی در کشورهای متخاصم تاثیر بگذارند. اما ایالات متحده باید با دقت گام بردارد و نباید فرض کند که میتواند پویایی و یا نتیجه مخالفتهای سیاسی را کنترل کند.
عملیات تهاجمی سایبری ممکن است یکی از قدرتمندترین گزینهها باشد اما پرخطر ترین گزینه قدرت جبری هم میتواند باشد. همانگونه که بسیاری از کشورها قابلیتهای جنگ سایبری را بدست آوردهاند، خطرات ناشی از مقابله به مثل و افزایش آن میتواند رشد یابد. ممکن است که اتکای ایالات متحده بر سیستمهای کامپیوتری و آسیبپذیریهایی که در این اتکا ریشه دارد، عملیات سایبری را به ابزاری برای تحمیل جبر تبدیل کند که ایالات متحده مایل به استفاده آن نیست و میخواهد آن را سست کند.
به طور کلی ایالات متحده باید خود را برای استفاده از قدرت جبری به عنوان شکلی از جنگ نظامی آماده کند. این شامل تجزیه و تحلیل گزینهها و خطرات، ارزیابی نیازها و قابلیتها، اداره کردن بازیهای جنگی و دیگر آمادهسازیها برای اصلاح قابلیتها است. مقامات، خط فرمان و کنترل، و پشتیبانی مسئولیتها برای استفاده از قدرت سخت مشخص شدهاند. برای مثال، وزارت خزانه داری برای تحریمهای مالی، وزیر امور خارجه برای حمایت از مخالفت مسالمت آمیز، مدیر اطلاعات ملی برای عملیات سایبری غیر نظامی .
با توجه به اهمیت حیاتی متحدان به اثربخشی قدرت جبری، مشاوره و برنامهریزیهای مشترکی باید انجام شود.
در کل، ایالات متحده آمریکا قدرت قابل توجهی از اجبار را داراست که در مقابل دشمنان بالقوهای چون ایران و روسیه که آنتیبادیهای ضعیفی دارند، خوب است. در حالی که قدرت جبری نمیتواند جایگ